ضمن عرض تبریک به مناسبت ماه رجب المرجب خدمت شما عزیزان هم هیئتی ومخاطبین

عزیز آرزوی استفاده اخصوتمام وکمال از این ماه عزیز را برای شما عزیزان از خداوند منان مسئلت دارم


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 30 فروردين 1395برچسب:, | 20:23 | نویسنده : اصغر نوربخش |

سالروز شهادت عبد صالح وامام کامل حضرت امام حسن عسگری خدمت مومنان ورهروان آن امام همام  تسلیت وتعزیت عرض می نماییم

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 29 آذر 1394برچسب:, | 10:18 | نویسنده : اصغر نوربخش |

یکی ازمسائلی که میتوان از طریق آن وجود مقدس امام زمان (عج) را به اثبات رساند ماجرای شهادت پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری (ع)واتفاقات همراه آن است همانطور که میدانیم و از روایت ها و حکایت های تاریخی به روشنی به دست می آید, سال ها پیش از آن که هشتم ربیع الاول سال260 هجری فرا رسد, پیشوایان معصوم و به ویژه واپسین فرستاده خداوند, پیامبر خاتم,(ص) امامت آخرین حجّت الهی, حضرت مهدی(عج) را نوید داده بودند. با شهادت یازدهمین پیشوای شیعیان در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری (1) در حالی که بیش از پنج بهار(2) از عمر آخرین ذخیره الهی سپری نشده بود, فصل بهره مندی انسان ها از امام ظاهر به پایان رسید. و در پی آن دورانی بسیار مهّم در زندگی پیروان اهل بیت پیش آمد. این دوران هم زمان با دو رخ داد مهمّ آغاز شد نخست: رسیدن آخرین حجّت الهی به مقام امامت؛ دیگر: قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زیستی. اگر چه برگزیدگانی از شیعه برای این مرحله آمادگی کامل داشتند, اما می بایست هر دو رخداد (امامت و غیبت(، برای عموم شیعیان به اثبات برسد, چرا که حضرت مهدی(عج) نخستین روز امامت را در حالی آغاز کرد, که جز افرادی اندک، ـ که پیش از آن، در دوره امام عسکری(ع) ایشان را دیده بودند(3)

کسی او را ندیده بوداو باید حاضر میشد وامامت خود را به اثبات میرساند اما چگونه ؟!!آیا کسی حرف کودکی 5 ساله راقبول دارد ؟
پیشتر امام حسن عسکری (ع) این روز را پیش بینی کرده بود وتدابیری برای آن اندیشیده بود: مثلا طبق گفته تاریخ امام حسن عسکری (ع) قبل از شهادت خود سه نشانه وعلامت را برای یار دیرینه خود ابوالادیان بیان میکند که هرکس هنگام شهادتش آن نشانه ها را داشته باشد او امام وجانشین وی خواهد بودآن سه نشانه از این قرار بودند:
1- کسی که بر پیکر امام نماز بخواند
2- کسی که جواب نامه ها را از ابوالادیان طلب کند
3- کسی که از اموال وهمیان خبر دهد
همانگونه که شاهد خواهیم بودزمان شهادت امام حسن عسکری (ع) امام زمان (عج) نشانه ها یی از خود نشان میدهد...ماجرایی که ده ها تن شاهد وجود مقدس امام زمان (عج) بودند ونشانهای بارز امامت ایشان رادیدند وآن را قبول داشتند.

 

چگونگی شهادت امام حسن عسکری (ع) :

معتمد در ربیع الاول سال 260 هجری قمری بوسیله یکی از نزدیکانش امام حسن عسکری(ع) را با زهر مسموم نمود. امام در اثر آن ، چند روز در بستر بیماری قرار گرفتند و در این ایام معتمد پیوسته پزشکان درباری را بر بالین امام می فرستاد تا مردم گمان کنند که حضرت از بیماری طبیعی رنج می برد.از طرفی ضمن مداواى حضرت و کسب وجهه عمومى اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکى در رابطه با جانشینى و امامت پس از امام حسن(ع) دیدند آن را گزارش کنند(4)
امام پس از مدت کوتاهی بیماری شدید، در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری هنگام نماز صبح به شهادت میرسد
ایشان در بیست و هشت سالگى از دنیا رفتند و دوره‏ امامتشان فقط شش سال طول کشید. بنابر تواریخ، تمام این مدت شش سال یا در حبس بودند یا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشر و ممنوع الملاقات بودند. از نظر معاشرت آزادى نداشتند

 

لحظه شهادت :

مرحوم شیخ طوسی و برخی دیگر از بزرگان ، به نقل از قول اسماعیل بن علی - معروف به ابوسهل نوبختی حکایت میکنند: در آن روزهائی که امام حسن عسکری علیه السلام در بستر بیماری قرار گرفته بود - که در همان مریضی هم به شهادت نائل آمد - به ملاقات و دیدار حضرت رفتم . پس از آن که لحظه ای در کنار بستر آن امام مظلوم با حالت غم و اندوه نشستم و به جمال مبارک حضرتش می نگریستم . ناگاه دیدم حضرت ، خادم خود را(که به نام عقید معروف و نیز سیاه چهره بود) صدا کرد و به او فرمود: ای عقید! مقداری آب - به همراه داروی مصطکی - بجوشان و بگذار سرد شود. همین که آب ، جوشانیده و سرد شد، ظرف آب را خدمت امام حسن عسکری علیه السلام آورد تا بیاشامد. موقعی که حضرت ظرف آب را با دست های مبارک خود گرفت ، لرزه و رعشه بر دست های حضرت عارض شد، به طوری که ظرف آب بر دندان های حضرت می خورد و نمی توانست بیاشامد. آب را روی زمین نهاد و به خادم خویش فرمود: ای عقید! داخل آن اتاق برو، آن جا کودکی خردسالی را می بینی که در حال سجده و عبادت می باشد، بگو نزد من بیاید. خادمِ حضرت گفت : چون داخل اتاقی که امام علیه السلام اشاره نمود، رفتم کودکی را در حال سجده مشاهده کردم که انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند نموده است ، بر او سلام کردم ، آن حضرت نماز و سجده را مختصر کرد. پس از پایان نماز عرض کردم که آقای من می‏فرماید شما نزد او بروید. در همین لحظه ، کنیزی صقیل نام نزد آن فرزند عزیز آمد و دست کودک را گرفت و پیش پدرش ‍برد. ابوسهل نوبختی گوید: هنگامی که کودک - که بسیار زیبا و همچون ماه نورانی بود موی سرش به هم پیچیده و مجعد است و ما بین دندانهایش گشاده است. - نزد پدر آمد، سلام کرد و همین که چشم پدر به فرزند خود افتاد، گریست و به او فرمود: ای سید اهل‏بیت خود مرا آب بده، همانا من به سوی پروردگار خویش می‏روم. آن کودک قدح آب جوشانیده را به دست خویش گرفت و بر دهان پدر گذاشت و او را سیراب کرد. آنگاه فرمود: مرا آماده کنید که می‏خواهم نماز بخوانم، پس آن کودک حوله ای را که در کنار پدر بود، روی دامان امام علیه السلام انداخت و سپس پدرش را وضوء داد. و چون حضرت ابومحمّد، امام عسکری علیه السلام نماز را با آن حال مریضی انجام داد، روی به فرزند کرد و فرمود: پسرم بشارت باد تو را که تویی مهدی و حجّت خدا بر روی زمین و تویی پسر من و منم پدر تو و تویی (م ح م د) بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن ابیطالب و پدر توست رسول‏خداص و تویی خاتم ائمه طاهرین و نام تو همنام رسول خدا است و این عهدی است به من از پدرم و پدران طاهرین تو صلّی الله علی اهل البیت ربّنا، انّه حمیدٌ مجید و در همان هنگام به شهادت رسید.(5)

 

سیمای سامراءو شهادت امام حسن عسکری (ع)

روز هشتم ربیع الاول سال 260 هجری، روز دردآلودی در شهر سامراء بود خبر شهادت امام عسکری علیه السلام در عنفوان شباب همه جا را فراگرفت.
بازارها تعطیل شدند و مردم شتابان و گریان به سوی خانه امام رفتند. مورخان این روز غمبار را به روز قیامت تشبیه کرده اند، چرا که توده های محرومی که مهر و محبت خود را نسبت به امام، از ترس سرکوب نظام همیشه در خود نهان می داشتند، آنروز عنان عواطف خروشان خویش را از کف دادند.
احمد بن‏عبیدالله بن‏خاقان مى‏گوید: ...چون خبر وفات آن حضرت در شهر سامره پخش شد، رستاخیزى در شهر پدید آمد و ازهمه مردم صداى ناله و شیون برخاست. خلیفه در پى فرزند نیکبخت آن حضرت برآمد و گروهى از ماموران را به خانه‏امام گسیل داشت تا وى را بیابند. خلیفه حتى زنان قابله را فرستاد تا ازباردارى احتمالى کنیزان حضرت آگاه شوند ...
آه که اهل بیت نبوت در راه تحکیم شالوده های دین و نشر ارزشهای توحید چه رنجها که متحمل نشدند...
چه خونها که از آنان نریختند و چه حرمتها که ندریدند و حقوق و قرابت آنان را به رسول خدا رعایت نکردند...
براستی محنت اولیای خدا در طول اعصار چه بی شمار بوده و پایگاه و پاداش آنان در پیشگاه پروردگار چه بزرگ است!
این امام بزرگواری که اینک از دنیای آنان رخت برمی بندد در حالی که هنوز از عمر مبارکش 28 سال نگذشته، با انواع محنتها دست و پنجه نرم کرد

 

یک شبهه :

آیا امام به مرگ طبیعی وفات یافت؟ یا آنکه توسط زهر به شهادت رسید؟
برای اثبات شهادت ایشان همین یک روایت کافی است که:
امام حسن مجتبی (ع) میفرمایند: جدم رسول خدا به من فرمودند :دوازده امام از اهل بیت آن حضرت و برگزیدگان خالصش ،صاحب امر(خلافت وامامت )گردند هیچیک از ما خاندان نیست مگرآنکه کشته شده یا مسموم میگردد(6)

دانشمند نامدار جهان تشیع، طبرسی‏ ، می‏نویسد: بسیاری از دانشمندان ما گفته‏اند: امام عسکری-علیه السلام-بر اثر مسمومیت‏به شهادت رسید، چنانکه پدرش و جدش و همه امامان، با شهادت از دنیا رفته‏اند. کفعمی‏ ، دانشمند معروف شیعه، می‏گوید: او را معتمد مسموم ساخت و محمد بن جریر بن رستم‏ ، از دانشمندان شیعی در قرن چهارم، معتقد است که: امام عسکری-علیه السلام-در اثر مسمومیت‏به درجه شهادت رسید.
معتمد، که امام عسکرى(ع)را در برابر دستگاه ستم‏پیشه عباسیان سدى‏نفوذناپذیر مى‏دید، بر آن شد آخرین ضربه را بر حضرت وارد آورد و راه را براى‏تحقق آرمانهاى پلیدش هموار کند. او امام را با زهر مسموم ساخت و چنان‏نمایاند که حضرت به مرگ طبیعى از دنیا رفته است; ولى این توطئه نیز ناکام‏ماند و چهره واقعى وى بر همگان آشکار شد.
زهر یکی از مشهورترین ابزارهای ترور در نزد زمامداران آن عهد بوده و ترس آنان نسبت به وجود رهبران دینی محبوبی مثل امام آنها را وا می داشته که با اتخاذ این روش ایشان را تصفیه کنند.
دلیل دیگر ما بر اتخاذ این شیوه از سوی خلیفه، طرز برخورد آنان با امام به هنگام بیماری اش می باشد. ابن صباغ مالکی ، یکی از دانشمندان اهل سنت، از قول عبید الله بن خاقان‏ ، یکی از درباریان عباسی می‏نویسد:
«... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن علی عسکری-علیه السلام-معتمد، خلیفه عباسی حال مخصوصی پیدا کرد که ما از آن‏شگفت زده شدیم و فکر نمی‏کردیم چنین حالی در او (که خلیفه وقت‏بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود. وقتی «ابو محمد» (امام عسکری) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه که همه از فقیهان درباری بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستور داد در خانه ابو محمد بمانند و هر چه روی می‏دهد به او گزارش کنند، نیز عده‏ای را به عنوان پرستاروپزشک فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به قاضی بن بختیار فرمان داد ده نفر از معتمدین را انتخاب کند و به خانه ابو محمد بفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند و حال او را زیر نظر بگیرند. دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سخت‏تر شده و بعید است‏بهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزی رحلت فرمود. وقتی جنازه آماده دفن شد، خلیفه برادر خود، عیسی بن متوکل‏ ، را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامی که جنازه را برای نماز روی زمین گذاشتند، عیسی نزدیک رفت و صورت آن حضرت را باز کرد. و به علویان و عباسیان و قاضیان و نویسندگان و شهود نشان داد و گفت: این ابو محمد عسکری‏ است که به مرگ طبیعی درگذشته است و فلان و فلان از خدمتگزاران خلیفه نیز شاهد بوده‏اند!!!!(7)
علت این امر چه بود؟ دو علت می توان برای چنین رفتار شگفت آوری پیدا کرد:
نخست: برائت جستن از مسئولیت ترور امام در برابر توده ها بر حسب ضرب المثلی که در میان سیاستمداران معروف است: او را بکش و زیر جنازش اش گریه کن...
دوم: همه مردم و بویژه زمامداران می دانستند که ائمه اهل بیت (ع) همواره از احترام بسیار توده های مردم برخوردارند و شیعه بر این باور است که امامت در میان آنان یکی پس از دیگری منتقل می شود. و اینک این امام یازدهم است که می خواهد از دنیا رخت بربندد. بنابراین باید حتماً او را جانشینی باشد، اما این جانشین چه کسی است؟
خلفای عباسی پیوسته می کوشیدند به هنگام شهادت یکی از ائمه پی ببرند که جانشین او کیست؟ به همین علت ائمه (ع) نیز به هنگام احساس خطر بر جانشین خود او را پنهان می کردند تا وقتی که خطر از بین برود.
از دیگر سو احادیثی که درباره حضرت مهدی(عج) وارد شده، از خاور تا باختر را فراگرفته است و دانشمندان می دانند که مهدی دوازدهمین جانشین است و اگر بگوییم که زمامداران عباسی چیزی از این احادیث نمی دانستند، نامعقول می نماید. از همین روست که می بینیم آنان پیوسته و با هر وسیله ای می کوشند تا نورالهی را فرو نشانند اما هیهات...
به این دلیل است که معتمد عباسی، به هنگام شدت گرفتن بیماری امام تدابیری استثنایی می اندیشد.
پس از آنکه امام چشم از جهان فرو می بندد، معتمد دستور می دهد خانه او را بازرسی کنند و کنیزانش را زیر نظر بگیرند. او نمی دانست خداوند خود رساننده فرمان و کار خویش است و امام منتظر بیشتر از پنج سال است که به دنیا آمده و از دید جاسوسان مخفی شده است و برگزیدگان شیعه با وی بیعت کرده اند...
بدین گونه امام بواسطه زهر معتمد شهید شد.(8)
اما همانگونه که میدانیم امام زمان (عج) حاضر شده وخود بر پیکر پدر نماز میگذارد

 

آخرین وصیت امام حسن عسکری :

آفتاب امامت غروب می کرد، زیرا خداوند این گونه مقدّر کرده بود که این آفتاب از پس پرده غیبت صغرا و سپس غیبت کبرا پرتو افشانی کند. از این رو امام حسن عسکری(ع) بر دو بینش بسیار مهم تأکید کرد:
نخست: تأکید بر شناخت غیبت و گرفتن بیعت برای ولی الله اعظم امام منتظر(عج).
دوم: تحکیم شالوده های مرجعیت دینی

 

ماجرای نماز گزاردن حضرت حجة (عج) بر جنازه پدر بزرگوارش:

نخستین اقدام حضرت مهدی در آغاز امامت:

روزِ در گذشتِ امام یازدهم، و نخستین روز امامت ایشان, فرا رسید. وآن حضرت ناگزیر میان مردم آمده، بر پیکر پدر نماز گزارد. این رخداد به گونه هایی چند روایت شده است. که در یک روایت شیخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالادیان» یکی از خدمت کاران خانه و متصدی امور نامه‏های امام عسکری7 گزارش کرده است. (9) ودیگران هم به این روایت را از زبان دیگران روایت کرده اند ...
شیخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسی در کتاب فرج کبیرش نقل کرده، و به سند خود از ابی الادیان که یکی از چاکران حضرت امام (ع) بود، روایت کرده که او گفت: به خدمت حضرت امام عسکری (ع) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بیمار یافتم. آن جناب چند نامه ای نوشته و به من داد و فرمود که این ها را به مداین برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان که بعد از پانزده روز دیگر به این بلده خواهی رسید و آواز نوحه از خانه خواهی شنید و مرا در غسل گاه خواهی دید. ابوالادیان می گوید: گفتم ای مولای من! چون این واقعه روی دهد، حجت خدا و راهنمای ما که خواهد بود؟ فرمود: «آن کسی که جواب نامه های مرا از تو طلب کند.» گفتم: زیاده از این هم نشانی بفرمایید. فرمود: «آن شخصی که بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشانی زیاده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصی که خبر دهد به آنچه در همیان است.» پس هیبت آن حضرت مرا مانع شد که بپرسم که چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان...

پس از سامرا بیرون آمده، نامه ها را به مداین رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود که داخل سر من رای (سامرا) شدم بر وجهی که آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنیدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه دیدم. برادرش، جعفر، را بر در خانه آن حضرت دیدم که مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزیت می نمودندوجانشینی اورا تبریک !!! با خود گفتم که اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسکری (ع) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زیرا می دانستم که شراب می آشامد و طنبور می زند و قمار می بازد. پس او را تعزیت نمودم. هیچ چیزی از من نپرسید و جواب نامه را نطلبید. بعد از آن عقید خادم بیرون آمد و خطاب به جعفر گفت: ای خواجه! برادرت را کفن کردند، برخیز و بر او نماز بگزار. جعفر برخاست و داخل آن خانه شد و شیعیان گریان وارد خانه شدند. در آن حال امام (ع) را کفن کرده بودند. جعفر پیش رفت که نماز بگزارد. با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بی‌دین بشود، معلوم می‌شود که همواره دین از اول سست بوده است!!! من هم دنبال جعفر به راه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهی می‌شود!

کنار جنازه امام عسکری (ع) رسیدیم، جعفر پیش ایستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: دیگر کار از کار گذشت.
جعفر چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، ناگهان پرده سفیدی که در حجره آویزان بود بلند شد، دیدم کودکی نورانی پیدا شد گندمگون و مجعد موی (صلوات الله علیه) و ردای جعفررا گرفته و کشید، و فرمود: «ای عمو! دور شو که من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» جعفر رنگ پریده کنار رفت ونمیدانست چه بگوید وشوکه شده بود و آن برگزیده خداوند غفار بر پدر عالی مقدارش نماز گزارد. و امام عسکری (ع) را در کنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علی نقی (ع)، دفن کردند. سپس آن کودک خردسال و آن ولی ایزد متعال به من خطاب کرد که: «ای بصری! جوابهای نامه ها را بیاور.» جوابها را به او تقدیم کردم ایشان رفتند به حجره و با خود گفتم : حمد و سپاس خدا را که دو علامت از علاماتی که امام عسکری(ع) به من فرموده بودند، ظاهر شد،فقط علامت همیان مانده است !! نزد جعفر آمدم و گفتم : این طفل که بود؟ گفت: من اصلا چنین کودکی را ندیده‌ام و نمی‌شناسم!!! (10)

شیخ طوسی هم پس ازروایت بالا روایت دیگری را نیز نقل کرده که بیانگر آن است که حضرت مهدی عجل الله فرجه خود آغاز به نماز کرد و گروهی از شیعیان (تعدادآنها 39 نفر ذکر شده است) در این مراسم حضور داشتند؛ از کسانی که در این مراسم حضور داشت، ابراهیم پسر محمّد تبریزی بود. وی در این باره می‌گوید:«روز رحلت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا وارد خانه امام شدم، جنازه آن حضرت را آوردند، و ما 39 نفر بودیم که یک کودک به ظاهر ده ساله بیرون آمد، عبای خود را بر سر مبارکش کشیده بود، و هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پیش از آن که او را بشناسیم، در مقابل شکوه، هیبت، عظمت و وقار او بی اختیار برخاستیم. در برابر جنازه ایستاد و همگی پشت سرش صف کشیدیم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خواندیم. چون از نماز فارق شد به یکی از اتاق‌های منزل وارد شد که از غیر آن بیرون آمده بود».(11)

ذکر این نکته لازم است که امام حسن عسکری (ع عین همین مطلب از زبان یکی دیگر از حاضران به نام احمدبن عبدالله هاشمی نیز نقل شده است(12)

لازم به ذکر است که امام حسن (ع) را فرزند بزرگوارشان امام زمان (عج) غسل وکفن کردند.

اما سئوالی که پیش می آید چرا امام حسن عسکری این علامات را نشانه جانشینش معرفی میکند ؟
آغاز پیشوایی در خردسالی در این رخ داد آنچه از همه شگفتی آورتر بود این که آنها با کودکی پنج ساله روبه رو بودند که می گفت جانشین امام عسکری(ع) است. امامت در دوران کودکی فقط مختص امام زمان (عج) نبود بلکه امامان دیگری همچون امام جواد (ع) هم این شرایط را دارا بودند اما شرایط حاکم بر امامت حضرت مهدی(عج) این روند را به گونه ای دیگر رقم زد, تردیدهای شکننده ای را در ذهن شیعه پدید آورده, کار امام حسن عسکری(ع) را مشکل ساخت. ایشان نه فقط در سن و سالی کمتر از دیگر امامان به امامت رسید, بلکه به خاطر مصالحی ولادتش نیز پنهانی بود. و تا زمان امامت ایشان, جز اندکی, جمال دل آرای او را ندیده بودند...او چگونه میتوانست خود را به اثبات برساند ؟!!

پس میبینیم که امام حسن عسکری (ع) بیجهت نشانه دانش وآگاهی زیاد را برای فرزندش انتخاب نکرده بود چون فقط از این طریق مردم میتوانستند گفته کودک 5 ساله را باور کنندواین نشانه هایی بود که کسی جز امام دارای آن نبود
همان گونه که یاد شد پیش از آن با هدایت های پیوسته پیامبر و ائمه نور: شیعه به این نکته باور پیدا کرده بود که، خداوند متعال از طریق آخرین پیامبر خود، مقام امامت و ولایت را به جهت قابلیت‏های ذاتی به افرادی خاصّ عطا فرموده و فقط از طرف اوست که امام بر جامعه نصب می‏گردد. و نیز این که, این قابلیت هیچ گونه ارتباطی به کمی و یا زیادی سن و سال ندارد جالب این که, این گونه پیشوایی پیش از آن نیز, هم در بین ائمه: و هم در زنجیرة پیامبران: دارای سابقه بود. یکی از دانشوران معاصر امامت در سنین کم را پدیده ای واقعی دانسته، چنین استدلال کرده است: زیرا امامی که در کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم رسیده, و مسلمانان حتی در کشاکش آن همه موج ویرانگر, باز خویشتنِ خویش را به پیروی و دوستی او گماشتند, به طور مسلّم باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید, و دانا بودن به فقه و تفسیر و عقاید, بهره ای آشکار و چشمگیر داشته باشد. چون در غیر این صورت نمی توانسته مردم را به پیروی از خویش وادارد... به فرض محال که مردم نتوانستند حقیقت و واقعیت امر را دریابند, خلافت و نیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با امام داشته, چرا بر نخاسته و پرده از رخسار حقیقت نینداخته است؟ اگر امام خردسال, از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود, خلفای معاصر, خیلی خوب می توانستند جنجال به پا کنند, امّا سکوت آنها و سکوت تاریخ گواه است که امامت در سنین کم پدیده ای حقیقی بوده نه ساختگی» (13) .


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 29 آذر 1394برچسب:, | 10:15 | نویسنده : اصغر نوربخش |

نحوه شهادت امام رضا (ع)

آيا نحوه شهادت امام رضا (ع) نوشيدن جام زهر بوده است و ايا چنين روشي براي اين امام والا مقام پسنديده ميباشد كه جام زهر را باهيچگونه مقاومتي بنوشد؟ايا روايتي ديگر از نحوه شهادت ايشان وجود ندارد?

پاسخ: اين سوال دو بخش دارد كه به بررسي آنها مي پردازيم:
1)نحوه شهادت امام رضا عليه السلام
در باب شهادت ايشان تقريباً تمام علماي شيعه و عده زيادي از علماي اهل سنت قائلند كه آن حضرت مسموم و شهيد شده اند.
امّا اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است؟ روايات چندي وجود دارد كه به آنها اشاره مي كنيم. روايتي را شيخ مفيد از عبدا... بن بشير نقل كرده كه عبدا... گفت: مأمون به من دستور داد كه ناخنهاي خود را بلند كنم... سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بود و به من گفت: اين را به همة دو دست خود بمال... سپس نزد امام رضا ـ عليه السّلام ـ رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار، من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار دو روز بيشتر زنده نماند (شيخ مفيد، همان، ج 2، ص 262ـ261. (
روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ انگور دوست مي داشت پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند. در حبه هاي آن به مدت چند روز سوزنهاي زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را كشيده و به نزد آن بزرگوار آوردند... آن حضرت از آن انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد»(همان، ص 262. (
روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد: مأمون امام رضا ـ عليه السّلام ـ را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد».(فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 83ـ82. (

2)آيا امام رضا عليه السلام از شهادت خود باخبر بود؟ اگر امام رضا عليه السلام از شهادت خود باخبر بودند چرا براي شهادت اقدام كردند؟
در جواب از اين پرسش توجه به چند امر ضروري است:
يكم. هر چند امامان معصوم‏عليهم السلام از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهى دارند؛ اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر، بر اساس علم عادى است و علم غيب براى آنان تكليفى به دنبال نمى‏آورد. به عنوان مثال، امام براساس علم عادى خود، ميوه‏اى را پيش روى خود مى‏بيند كه مانعى از خوردن آن نيست و تناول آن جايز است؛ اگر چه براساس علم غيب، از مسموم بودن آن آگاهى دارد. در تأييد اين مطلب دو دليل ذكر شده است:
الف. عمل براساس علم غيب، در برخى از موارد با حكمت بعثت پيامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زيرا در اين صورت، جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و ساير افراد بشر، از وظايف فردى و اصلاحات اجتماعى - به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادى - سر بازخواهند زد.
ب. عمل دائمى براساس علم غير عادى، موجب اختلال در امور است؛ زيرا مشيت و اراده غالب خداوند به جريان امور، بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه‏عليهم السلام براى شفاى بيمارى خود و اطرافيانشان، از علم غيب استفاده نمى‏كردند. شايد يكى از حكمت‏هاى ممنوع بودن تمسّك به نجوم، تسخير جن و ...براى غيب‏گويى و كشف غيرعادى حوادث آينده نيز همين اختلال در امور باشد.(صافى گلپايگانى، معارف دين، ج‏1، ص‏121.)
دوّم. هر چند بر طبق روايات فراوان، امامان‏عليهم السلام نسبت به حوادث گذشته، آينده و حال علم و آگاهى دارند؛(اصول كافى، ج‏1، «باب ان الائمه‏عليهم السلام يعلمون علم ماكان و ما يكون ...» و بحارالانوار، ج‏16،باب 14.) اما از رواياتى ديگر استفاده مى‏شود كه اين علم به صورت بالفعل نيست بلكه شأنى است؛ يعنى، هرگاه اراده كنند و بخواهند كه چيزى را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد: «اذا اراد الامام ان يعلم شيئاً اعلمه اللَّه ذلك»؛( اصول كافى، ج‏1، «باب ان الائمه اذا شاؤا ان يعلموا علموا» و بحارالانوار، ج 26، ص 56، 116و117.؛) «هر گاه امام اراده كند كه چيزى را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد».
پس علم غيب امام‏عليه السلام شأنى است؛ نه فعلى و براساس همين نكته، ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود با همه جزئيات آن، علم نداشته باشد؛ چون اراده نكرده كه بداند.(مظفر، محمد رضا، علم امام، ترجمه و مقدمه على شيروانى، ص‏73؛) قابل ذكر است مرحوم مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر مى‏كند، ولى آن را نمى‏پذيرد.
سوّم. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم و امامان معصوم‏عليهم السلام تكاليف و وظايفى مخصوص به خود دارند و به همين جهت، آنان در عين اينكه مى‏دانستند دشمن در فلان جنگ غلبه خواهد كرد، وظيفه داشتند اقدام كنند و يا با اينكه مى‏دانستند كارى كه انجام مى‏دهند، منجر به شهادتشان خواهد شد(مثل خوردن ميوه مسموم و يا رفتن حضرت على‏عليه السلام به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان)، اين كارها را انجام مى‏دادند. اين اعمال براى آنان، وظيفه‏اى مخصوص بود؛ مثل نماز شب كه براى رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله واجب و براى ساير مسلمان‏ها، مستحب است.
چهارم‏؛(علامه طباطبايى، الميزان، ج‏18، ص‏194). وى اين را به عنوان يك قول نقل كرده است. برخى از اين موارد (مانند خوردن ميوه زهرآلود به وسيله امام موسى كاظم‏عليه السلام و يا امام رضاعليه السلام) اجبارى و بدون اختيار بوده است. پس با اينكه‏مى‏دانستند به اين وسيله به شهادت خواهند رسيد؛ ولى به وسيله دشمن مجبور به خوردن آن شدند و گزينه ديگرى فرا روى آنان نبود. اين پاسخ اگر چه در جاى خود درست است و شواهد تاريخى بر آن مهر تأييد مى‏زند؛ اما نمى‏تواند پاسخى براى همه موارد مورد نظر (مانند نحوه شهادت حضرت على‏عليه السلام و امام حسن مجتبى‏عليه السلام) باشد.
پنجم. پاسخ اساسى به اين سؤال در گرو شناخت چگونگى علم غيب امام است. پاسخ‏هاى پيشين نيز اگر بر اساس مطالب آتى تفسير شود، توجيه صحيحى پيدا خواهد كرد. اين بيان متوقف بر ذكر چند مطلب است:
الف. قضا و «قدر» الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى، اين است كه خداوند براى هر پديده و مخلوقى، ويژگى‏هاى وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثير علت يا علل خاصى آن را موجود مى‏گرداند؛ يعنى، پديد آمدن يك شى‏ء از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگى‏هاى وجودى خاص، قدر آن شى‏ء و حد و اندازه وجودى آن است. به تعبير ديگر، تقدير الهى، همان نظام علت و معلولى حاكم بر جهان هستى است كه هر پديده‏اى، معلول علت خاصى است و قهراً اوصاف و خصوصيات وجودى‏اش، متناسب و برآمده از همان علت است.
«قضا» به معناى قطعى كردن، فيصله دادن و به انجام رساندن كار است و مقصود از قضاى الهى، اين است كه خداوند به هر پديده‏اى - با تحقق علت تامه‏اش - ضرورت وجود اعطا كرده است. تحقّق حتمى معلول، به دنبال تحقّق علت تامه، قضاى الهى است. قضا و قدر الهى در حقيقت از شئون خلق و ايجاد خداوند است و مى‏توان آن را به صفت خالقيت برگرداند.
ب. علم الهى به قضا و قدر پديده‏هاى عالم هستى: خداوند از ازل عالم است به اينكه چه پديده‏اى با چه اوصاف و ويژگى‏هايى، تحت تأثير علت تامّه‏اش موجود است. علم خداوند به پديده‏هاى هستى، علم با واسطه (علم به صورت آنها) نيست؛ بلكه خود پديده‏ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراين علم خداوند، به حقايق عالم هستى، همان گونه كه در متن واقع موجودند، تعلق مى‏گيرد. علم خداوند، علم حضورى به واقع عينى است. از سوى ديگر چون در مرتبه وجودى خداوند، زمان و مكان معنا ندارد، علم او به پديده‏هاى عالم هستى، در بستر زمان نيست؛ بلكه گذشته و حال و آينده يك جا و يكسان نزد او حاضر است. اما براى ما كه موجودات زمانى و محصور به زمان هستيم و تحقق عينى حوادث و پديده‏ها را از دريچه زمان مى‏نگريم، برخى از حوادث در گذشته بوده و يا در آينده موجود خواهد شد.
بنابراين علم خداوند به مخلوقات‏خويش، بدين معنا است كه حقايق و حوادث هستى، همراه با بستر زمانى‏شان (گذشته، حال و آينده) يك‏جا نزد او حاضر است. به همين جهت اين علم خداوند، موجب تغيير آنها نيست. علم خداوند، علم به متن واقع و حضور عين واقع، در نزد او است؛ يعنى، علم او به مخلوقات و پديده‏هاى هستى، به همان صورت كه در متن واقع موجودند، تعلق مى‏گيرد.
علم خداوند به افعال اختيارى انسان نيز بر همين منوال است؛ يعنى، خداوند از ازل به افعالى كه براساس اراده و اختيار انسان از او صادر مى‏شود، علم دارد و علم الهى به اين واقعيات عينى - همان گونه كه در خارج موجودند - تعلق مى‏گيرد و به همين جهت، اين علم به خودى خود موجب جبر يا تغيير واقع عينى (تحقّق فعل اختيارى به دنبال تحقق علت تامه‏اش) نمى‏شود.
ج. علم امام: امام علاوه بر علم عادى - كه براى نوع بشر قابل تحصيل است - از علم لدنى و خدادادى (علم غيب) نيز بهره‏مند است. امام به حسب علو رتبه وجودى‏اش، با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل است و از حقايق حوادث عالم - همان گونه كه در متن واقع هستند - آگاه مى‏باشد؛ يعنى، علم غيب امام، از سنخ علم الهى و متصل به آن منبع است. اين دانش، علم به واقع عينى است و معنا ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد. براساس علم غيب، حقايق حوادث عالم، از جمله افعال اختيارى خود امام، همراه با علت تامه‏اش - كه علم عادى و اراده از اجزاى اين علت است - نزد او حاضر است و اين حضور، حضور بى‏واسطه عين معلوم و واقع عينى نزد امام است.
بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختيارى خود را مانند خوردن ميوه مسموم از منظرى بالاتر (منظر علم الهى) مى‏نگرد. به همين جهت از آنجا كه علم غيب امام، تأثيرى در حوادث عالم ندارد - چون به معناى حضور عين وقايع نزد عالم است - امام عكس‏العملى نشان نمى‏دهد و براساس علم عادى خود عمل مى‏كند و به همين علت، اين علم براى امام تكليف‏آور نيست؛ چون علمى موجب تكليف است كه مكلّف بتواند براساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد.
افزون بر اين، وقتى امام با لطف و اذن خدا به مرتبه اعلاى كمال و علو وجودى مى‏رسد و با منبع علم الهى تماس مى‏يابد، در اوج مقام فنا در ذات حق است. او در اين مقام خود را نمى‏بيند و خود را نمى‏پسندد. او فقط خدا را مى‏بيند و تنها مشيت الهى را مى‏پسندد. در اين مقام، چون اراده و مشيت او را - براساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر - در تحقّق حوادث و پديده‏هاى هستى مى‏يابد، خواسته‏اى برخلاف آن ندارد. از ديگر سو، تلاش براى تغيير اين حوادث از جمله شهادت خود، قطع نظر از اينكه تأثيرى ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاءاللَّه نيز سازگار نيست. با توجّه به اين جواب، ساير پاسخ‏ها نيز مى‏تواند، توجيه درستى پيدا كند.
پاسخ اول - كه ائمه‏عليهم السلام را مكلف به علم عادى مى‏دانست؛ نه علم غيب - چنين مستدل و موجه مى‏شود؛ كه علم غيب امام، از سنخ علم الهى يعنى علم به واقع عينى است؛ همان گونه كه در خارج محقق مى‏شود. چنين عملى تأثيرى در تغيير حوادث عالم ندارد و به همين دليل تكليف‏آور نيست.
پاسخ دوم نيز با توجّه به حقيقت علم امام، كامل مى‏شود. اينكه علم غيب امام، شأنى است - يعنى هرگاه امام اراده كند كه بداند، مى‏داند - كاملاً درست است؛ اما جاى اين احتمال هست كه ائمه‏عليهم السلام با علم شأنى، از كيفيت شهادت خود آگاه بوده‏اند؛ يعنى اراده كرده‏اند كه بدانند. روايات متعددى، نيز دلالت بر علم ائمه‏عليهم السلام به شهادتشان دارد.(اصول كافى، ج‏1، ص‏258، ح 1-8)
در پاسخ سوم، اگر مقصود از اينكه تكليف ائمه‏عليهم السلام با ساير افراد بشر متفاوت است، اين باشد كه خداوند دو سنخ تكليف جعل و تشريع كرده است (يك دسته براى پيامبرصلى الله عليه وآله و امام و يك دسته براى ساير افراد بشر)؛ اين سخن نادرست و غير مطابق با واقع است. تكاليف الهى براساس مصالح و مفاسد آن، تشريع شده و همه افراد بشر - از جمله پيامبر و امام - در آن مشترك‏اند و به جز چند حكم خاص - كه نبى اكرم‏صلى الله عليه وآله داشته‏اند - بقيه احكام يكسان است.
اما اگر مقصود اين باشد كه علم غيب ائمه‏عليهم السلام به نحوه شهادتشان، برخلاف علوم عادى بشر، تكليف وجوب حفظ جان از خطر و هلاكت را براى آنان به دنبال نمى‏آورد، پاسخ صحيحى است. اين مسئله در گرو شناخت حقيقت علم الهى آنان است كه در توضيح آن گذشت.


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 20 آذر 1394برچسب:, | 12:6 | نویسنده : اصغر نوربخش |




برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 20 آذر 1394برچسب:, | 11:43 | نویسنده : اصغر نوربخش |

رحلت اسوه الحسنه حضرت نبی مکرم اسلام وکریم آل طاها امام حسن مجتبی تسلیت باد

تصاویر متحرک رحلت رسول اکرم بسیار زیبا و جدید 

عکس متحرک شهادت امام حسن:زیباترین گالری عکسهای متحرک مذهبی

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 19 آذر 1394برچسب:, | 10:26 | نویسنده : اصغر نوربخش |

-تصاویر متحرک اربعین حسینیAKSGIF.IR- -ARBAIEN-

امام  صادق (ع):

آسمان چهل روز بر حسین خون گریه کرد

 

 

سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل آنان كه به

 سوغات بر مزار كشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان

 فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!



و اربعین از رازهای هستی است و اربعین حسین (ع) روز بسط لطف اوست بر پیروان و دوستدارانش. و در مقام حسین (ع) همین بس كه در زیارت اربعینش خطاب به جدشان محمد مصطفی (ص) و پدر بزرگوارشان حضرت علی (ع) و مادر گرامیشان فاطمه (س) میگوییم كه خداوند عزاداری شما را در رثاء حسین (ع) قبول فرماید.
 

 اربعین در فرهنگ عاشورا

در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین شب شهادت حسین بن علی(ع) گفته میشود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است. از سنتهای مردمی گرامی داشت چهلم مردگان است، که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات میدهند و مجلس یاد بود  بر پا میکنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شــــهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی بر پا میکنند. عاشقان و پیروان آن امام، در سحال اســـــرار اربعین به ذکر پرداخته و  باران اشکبار  چشم خویش را با مظلومیت حسین و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچگاه بی رهرو نخواهد بود.

 

 نخستین اربعین

در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع)، جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقلها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار کردند. البته برخی از مورخان نیز آن را نفی کرده و نپذیرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» دلایلی ذکر میکند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است.

  
-تصاویر متحرک اربعین حسینیAKSGIF.IR- -ARBAIEN-

 اربعین و عرفان

 اربعین از رازهای هستی، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگى ‏هاى انسان، «چهل بار» تكرار یك رفتار پسندیده موجب ملكه  معنوى و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند مى ‏شود. در فرهنگ اسلامى هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه اى دارد. چله نشینى براى رفع حاجات، حفظ كردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، كمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، از این نمونه هاست.

آمده است که چون حضرت موسی (ع) را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند میکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «… و واعدنا موسی اربعین لیله »

پیامبر حکیم (ص) فرمود:

« من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحكمة من قلبه على لسانه»: هر كس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص چشمه های خداوند ورزد حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‏ سازد.»

صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین شیرازی نیز گفته است: "و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست."


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 آذر 1394برچسب:, | 1:11 | نویسنده : اصغر نوربخش |

مدتی بود بعلت پاره ای مشکلات قادر به آبدیت کردن سایت نشدم که بنا به دلایل یشاید موجه امکان این امر میسر نشد که از همه مخاطبان وهم هیئتی های عزیز عذر خواهی میکنم

امیدوارم با وجود شرایط وامکانات موجود این قصور تکرار نشود

ومنالله التوفیق

نوربخش


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 آذر 1394برچسب:, | 1:1 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

زیارتنامه حضرت خدیجه کبری (س)

 

السلام علیک یا زوجه سید المرسلین
السلام علیک یا اُم فاطمه الزهرا سیدة نسا العالمین
السلام علیک یا اول المومنات
السلام علیک یا من انفقت ما لها
فی نصرة سیده الا نبیا نصرته ما استطاعت و دافعت عنه الاعدا

السلام علیک یا من سلم علیها جبرائیل و بلغها
السلام من الله الجلیل فهینا لک بما اولاک الله من فضل
 والسلام علیک و رحمة الله و برکاته

 

ويژه نامه اي به مناسبت
رحلت حضرت خدیجه کبری سلام علیها

دهمین روز از ماه رمضان سال دهم بعثت ‏(3 سال قبل از هجرت) می گذشت که واقعه ای رخ داد؛ در هنگامه ای که مسلمانان در شعب ابی طالب در محاصره بودند و وجود حضرت خدیجه کبری تسلای خاطری برای رسول گرامی اسلام در آن وضعیت سخت و طاقت فرسا بود.
آری! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یار دیرینه خود را از دست داد.


چون حضرت خدیجه بانوى فداکار و همسر بى نهایت مهربان حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) در سن شصت و پنج‏سالگى از دنیا رفت ، پیامبر (ص) او را با دست مبارک خویش در حجون مکه (قبرستان ابوطالب) به خاک سپردند . حزن در گذشت او پیامبر (ص) را بسیار محزون ساخت به همین دلیل آن حضرت سال در گذشت‏حضرت خدیجه را عام الحزن‏ - سال اندوه - نام نهاد. از ثروت بسیار حضرت خدیجه همسر بى‏همتاى پیامبر (ص) اسلام رونق یافت .

 


حضرت خدیجه س در حالی به همسری محمد ابن عبدالله در آمد که از ثروت و شهرت خاصی در عربستان برخوردار بود و خواهان زیادی از میان ثروتمندان قریش داشت . در این دوره زمانی حضرت محمد (ص) هنوز به رسالت برانگیخته نشده بود واز ثروت و مکنت نیز برخوردار نبود . ایشان در این زمان تحت سر پرستی جد بزرگوارشان حضرت عبد المطلب زندگی می کردند و شهرتی مگر در راستکاری و امانت داری نداشت اما حضرت خدیجه س او را بر گزید و پس از رسالت آن حضرت نه تنها تمام سختی ها را به جان خرید و سرمایه خویش را برای هدف شگفت رسول الله (ص) خرج کرد بلکه اولین زنی است که به پیامبر اسلام ایمان آ ورد .

 

 

 

معرفي خديجه

پدر او: خو يلد بن عبد الغري بن قُصَي بن كلاب است.
مادر او: فاطمه دختر زائده بن أصَم است.
تولد: سال 68 پيش از هجرت
فرزندان: قاسم، عبدا...، زينب، ام كلثوم، فاطمه و رقيه مي باشند.
لقب: طاهره
وفات: در ماه رمضان سال دهم بعثت و پس از سه روز بعد از وفات ابوطالب است.

پيغمبر(ص) او را در حجون دفن كرد و خود او را در قبر گذاشت و سال وفات او عام الاحزان (سال اندوه ها) ناميده شده است و خديجه به هنگام وفات 65 سال داشت.

 


در هنگام ازدواج با پيغمبر(ص) عمر شريف آن حضرت 25 سال و عمر خديجه 40 سال بود. ثروتش از همه قريش بيشتر بود و اهالي مكه با اموال او پيش از آنكه با پيغمبر (ص) ازدواج كند تجارت مي كردند و خديجه پس از ازدواج با پيغمبر هر چه داشت به وي بخشيد و اين ثروت هنگفت از پايه هاي تشكيل دهنده دعوت اسلامي به شمار مي رود.

سخن از اسلام خديجه گفتن در واقع سخن از اسلام در روز نخستين است. همه امت اتفاق نظر دارند كه خديجه اولين بانويي است كه اسلام آورده است. در همان زماني كه پيامبر گرامي از اذيت و آزار و دشواريها رنج مي برد، آنجا كسي بود كه از بار اندوه و غمهاي او مي كاست و موجب مي شد كه غمها و اندوه هاي خويش را به فراموشي سپارد. او تنها خديجه همان زن با ايمان بود، همان زن گرانقدري كه ياور و شريك محمد (ص) بود.

تبسم خديجه كوله بار اندوه و دردها را از محمد (ص) سبك مي كرد و دوستي نمايان بر چهره اش موجب مي شد كه پيغمبر دردها و رنجهاي خود را از ياد ببرد. ايمان خديجه پيغمبر را از يك آينده درخشان و با شكوه براي دعوت خبر مي داد و استواري عقيده اش دليلي بر آغاز پيروزي بود. اموال خديجه در واقع كليد شكست اين محاصره بود. او مواد مصرفي را چندين برابر قيمت واقعيش از براي غذاي كساني كه ميان امت بودند مي خريد تا اينكه سالهاي محاصره اقتصادي با سلامت و رهايي امت سپري شد و حيله قريش با شكست و ناكامي مواجهه گرديد.

رسول گرامي (ص) به خاطر صداقت و امانتي كه از او نمايان شده بود به صادق و امين معروف بود و خداوند حاضر و ناصر چنين مي خواست كه خديجه داراي سيره اي باشد كه بدان از همه زنان منحصر بفرد باشد، به همين جهت در دوره جاهليت به طاهره معروف بود و همين لقب براي شرف و افتخار او كافي است.

ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) بر روي زمين چهار خط كشيد و گفت آيا مي دانيد اين چيست؟

گفتند: خدا و رسولش داناترند.

پس رسول خدا (ص) گفت: بهترين زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد (ص)، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم زن فرعون.

مناقب خديجه فراوان است و او از ميان زنان كسي است كه به مرحله كمال رسيده است. او خردمند و با جلال و متدين و پاكدامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود. پيغمبر (ص) او را ستايش مي كرد و بر ديگر زنان مؤمن برتري مي داد و او را بسيار بزرگ مي داشت تا جائيكه عايشه مي گفت: به زني رشك نبردم آنچنان كه به خديجه حسد ورزيدم زيرا كه پيامبر (ص) بسيار زياد از او ياد مي كرد.

و بدينگونه او در تاريخ حيات رسول اكرم (ص) زني عادي نبود. بسبب فداكاري شگفت انگيز اين بانوي پارسا، پيامبر (ص) او را بسيار بزرگ مي داشت. سه سال پيش از هجرت، در تلاطم وقايع وتند باد مصائبي كه از سوي قريش و سايرين بر پيامبر (ص) وارد مي شد شعله اي فروزان رنگ باخته، به خانوشي مي گرائيد. رسول اكرم (ص) به سادگي نمي توانست اين خبر دلخراش را بپذيرد. او بدين ترتيب انساني را از كف مي نهاد كه عالي ترين نمونه وفا و فداكاري و جامع ترين بيانگر راستي بود.

آخرين سخن خديجه، به هنگامي كه بر بستر مرگ خفته بود، از درد و رنج هائي كه در راه پيامبر(ص) ديده بود كم ارج تر نبود. لحظه اي كه شبح مرگ بر چهره او سايه افكنده بود به پيامبر چنين مي گويد:

« اي رسول خدا ...... من در حق تو كوتاهي كردم و آنچه شايسته تو بود، انجام ندادم.از من در گذر و اگر اكنون، دل در طلب چيزي داشته باشم, خشنودي توست.»

كلمات بر لبان پاكش مي لغزد و آخرين نفسهايش را با خشوع و ايمان بر مي آورد ...... خدا خديجه را رحمت كند. آن نمونه بارز زن مسلمان كه براي عقيده و رسالتش پيكار كرد.

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 6 تير 1394برچسب:, | 16:12 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

http://bayanbox.ir/view/7386470846979980600/%D8%AD%D9%84%D9%88%D9%84-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86.gif

 

http://www.yasgroup.ir/wp-content/uploads/2012/07/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DA%A9-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87-%DA%AF%D9%84-%DB%8C%D8%A7%D8%B3-yasgroup.-ir-17.gif

 

http://shabhayetanhayi.ir/wp-content/uploads/2015/06/Ramazan-2.gif


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 31 خرداد 1394برچسب:, | 16:13 | نویسنده : اصغر نوربخش |

کجایید ای شهیدان خدایی  پرنده تر زمرغان هوایی

کجایید  ای سبک بالان عاشق پرنده تر زمرغان هوایی

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 27 خرداد 1394برچسب:, | 10:20 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

جداکننده-متحرک_www.shabhayetanhayi.ir (3)
 
 

 
جداکننده-متحرک_www.shabhayetanhayi.ir (3)

 

 

http://shabhayetanhayi.ir/wp-content/uploads/tasavir-motaharek-emame-zaman.www_.shabhayetanhayi-8.gif

 

جداکننده-متحرک_www.shabhayetanhayi.ir (3)

tasavir-motaharek-emame-zaman.www.shabhayetanhayi (10)

 


جداکننده-متحرک_www.shabhayetanhayi.ir (3)

 


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 11 خرداد 1394برچسب:, | 18:21 | نویسنده : اصغر نوربخش |


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




 

 

 

عكس متحرك از گل  و دسته گلهای زیبا-www.jazzaab.irعكس متحرك از گل  و دسته گلهای زیبا-www.jazzaab.ir




 

 


 
 
 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 1 خرداد 1394برچسب:, | 15:47 | نویسنده : اصغر نوربخش |



برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:, | 12:19 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 9 ارديبهشت 1394برچسب:, | 12:12 | نویسنده : اصغر نوربخش |


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 فروردين 1394برچسب:, | 3:17 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

 

 

 

شهادت حضرت صدیقه طاهره  ام ابیها تسلیت باد


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:, | 23:9 | نویسنده : اصغر نوربخش |

قول مشهور شیعه درباره سالروز شهادت فاطمه(س) 75 و 95 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) است/ آیا «سبع» و «تسع» مشتبهه شده است؟

 

-در ارتباط با روز شهادت یا فاصله شهادت حضرت زهرا(س) با ارتحال پیغمبر(ص) میان شیعه و سنی، همچنین میان خود شیعیان اختلاف هست. منابع اهل تسنن عموماً این مدت را ۶ ماه پس از ارتحال پیغمبر(ص) نقل می‌کنند و معتقدند که آن حضرت(س) پس از پیامبر(ص) ۶ ماه در قید حیات بودند، در حالی که در منابع شیعه، مشهور دو قول است که یک ۷۵ روز دیگری ۹۵ روز بعد از ارتحال حضرت خاتم صلی الله علیه وآله وسلم هست که بر این مبنا در حقیقت ۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی را ذکر می‌کنند.

البته بنده شخصاً ضمن احترام به راویان و علمای گذشته و محدثان شیعه این عذر را نمی‌پسندم و نمی‌پذیرم که گفته شده به سبب آنچه که در گذشته نقطه‌گذاری در رسم‌‌الخط مسلمانان وجود نداشته است، «تسع» و «سبع» مشتبهه شده و نمی‌دانند که سالروز شهادت بی بی دو عالم(س) 75 روز بوده یا ۹۵روز پس از رحلت رسول خدا(ص) بوده است!

به طوری که بنده شخصاً معتقدم امر اعتقاد به ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و آن هم سرور بانوان دو عالم و قرة العین رسول چنان باید برای شیعه و مدعیان پیروی از اهل‌بیت علیهم‌السلام مهم باشد که اصلاً نیازی به کتابت اینها نباشد، باید مردم چنان نسبت به این مسئله به خصوص با شهادت مظلومانه سرور بانوان دو عالم حساس بوده باشند که این را آنچنان به خاطر می‌سپردند که هر سال برای یادآوری چنین مصیبت عظمایی سالروزش را به سوگ می‌نشستند.

لذا اینکه بگوییم در اذهان یک چنین مسئله‌ای و مشکلی به خاطر نبودن نقطه‌گذاری پیش آمده است، عذر پذیرفته نیست و نشان می‌دهد که متاسفانه برخی از گذشتگان، آن اعتقاد راستینی که باید نسبت به مقام اهل بیت(ع) و بزرگداشت آنچه به آن ذوات مقدس مربوط می‌شود، مثل امروز که شیفتگان اهل‌بیت(ع) باور دارند، در گذشته وجود نداشته است، به قول مرحوم دکتر شهیدی شاید هم، سری از اسرار مربوط به حضرت زهرا(س) هست که باید راجع به آن بزرگوار خیلی مسائل ناشناخته بماند، همان‌گونه که راجع به ولادت آن حضرت(س) قول ثابتی نداریم و دقیق نمی‌دانیم ولادت آن حضرت درچه روز و سالی اتفاق افتاده است، آیا قبل از بعثت یا بعد از بعثت و در چه سالی بوده است؟! که قول مشهور بعد از بعثت است.

مورد دیگر در این ارتباط که لازم به آن اشاره شود و دکتر شهیدی مطرح می‌کند، اینکه محل دفن آن حضرت(س) اکنون دقیقاً مشخص نیست، آیا حضرت فاطمه سلام الله علیها در بقیع، خانه خود یا روضه منوره پیغمبر دفن است و همین‌طور سن شهادت ایشان، اینها مواردی است که دکتر شهیدی می‌گوید: «احتمال دارد از اسرار الهی باشد».

مشهور علمای شیعه 95 روز را صحیح می‌دانند

* پس با این اوصاف، قول ۹۵ روز صحیح‌تر است؟

ـ قول 95 روز اکنون به عنوان قول صحیح‌تر پذیرفته شده است، وقتی می‌گویم به سبب اینکه گفته شده رسم‌الخط مشکل داشته و نتوانستند بفهمند این واقعه «سبع» است یا «تسع» که چون آن موقع نقطه گذاشته نمی‌شده و همچنین دندان‌های درشت حروف مشخص نبوده است، اگر ما این را بپذیریم، از نظر ارزش هر دو یکسان هستند، یعنی اینکه ما چه هفت بخوانیم و چه 9 ارزش آن یکسان است، منتها شاید با توجه به برخی شواهد و قرائن، علمای ما قول دوم را ترجیح دادند و البته برای عرض ارادت ساحت مقدس حضرت زهرا علیها‌السلام هر دو قول را ما بزرگ می‌شماریم و نسبت به ذات مقدس آن حضرت(س) در هر دو قول اظهار سوگ و مصیبت می‌کنیم.

حضرت زهرا(س) به مرگ ظاهری یا بیماری از دنیا نرفته است/ منابع اهل سنت شهادت صدیقه طاهره را تائید می‌کنند

* شبهه‌ای که درباره عروج ملکوتی حضرت صدیقه طاهره(س) مطرح می‌شود این است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، لطفا در این خصوص توضیح دهید.

- آنچه واقعاً جای سؤال هست، اینکه مسلمانان اگر ارادت و اعتقاد به ذات مقدس پیامبر عظیم‌الشان اسلام صلی الله علیه وآله وسلم داشته باشد، چه شیعه و چه هر فرقه دیگری  باشند و به ذات پیامبر اکرم(ص) اعتقاد و باور داشته باشد، آیا جای سؤال نیست که چرا باید تنها یادگار پیامبر و نوردیده آن حضرت که فرمود او سرور بانوان دو عالم است و بارها فرمودند: «ابنتی فاطمه فإنّها سیدة نساء العالمین مِن الأوّلین و الآخرین» و همچنین احادیثی از پیغمبر (ص) که داریم که می‌فرمایند: «رشد و نمو ظاهری و مادی حضرت صدیقه کبری(س) نسبت به دختران هم سال خود دو برابر بوده است»؛ یعنی مثلاً اگر آن قول معروف را اصل قرار دهیم که حضرت صدیقه طاهره (س) در ۹ سالگی ازدواج کرده است، با این فرمایش پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) در سن ۹ سالگی از نظر ظاهری و مادی معادل دختر ۱۸ ساله زمان خود بوده است.

منابع اهل تسنن سن آن حضرت را در هنگام شهادت 27 و 28 سال گفتند. اگر ما آن را اصل قرار دهیم، این سنی برای بانویی که در اوج طراوت در زمان حیات پدر بوده است و ایشان حداقل به نقل خود اهل تسنن ۶ ماه پس از وجود مقدس پیامبر عظیم‌الشان اسلام در قید حیات نباشد، چرا!؟ آیا دچار بیماری یا دچار مشکلی بوده است، این بیماری اگر وجود داشته، باید سابقه در زمان پیامبر(ص) داشته باشد، در حالی که ما اصلاً یک چنین مسئله‌ای را نمی‌بینیم و این نشان می‌دهد که آن حضرت به دلیل تألمات شدید روحی و جسمی که در وجود نازنینش به وجود آمد، در این فاصله کوتاه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به لقای الهی پیوست، ما اگر نقل‌هایی که حتی در برخی از منابع اهل تسنن وجود دارد، مانندکتاب «الامامة والسیاسة»، تألیف «ابن قتیبه دینوری» و یا نقل‌هایی که «ابن ابی الحدید» شارح نهج‌الابلاغه آورده است و دیگر منابع اهل تسنن وجود دارد، به وضوح نشان می‌دهد که حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام نسبت به حوادث بعد از پیغمبر(ص)، حوادث سیاسی پس از رحلت ایشان و تصاحب و غصب خلافت به شدت ایشان موضع داشتند و متأثر بوده است، نه از باب اینکه چرا خلافت و قدرت از کف همسر او بیرون رفته است، بلکه به سبب آنچه که حضرت(س) مشاهده می‌کرد، تمام تلاش‌ها و زحمات طاقت‌فرسای پیامبر بزرگوار اسلام(ص) با چنین توطئه‌ای به باد می‌رود و اسلام به انحراف کشیده می‌شود و مهم‌ترین اصل اسلام که ولایت اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌اسلام برای هدایت بشریت تا پایان تاریخ و پایان جهان است، این گونه مورد حمله قرار می‌گیرد و ولایت از محضر امور خارج می‌شود، لذا مجموع این حوادث آن حضرت(س) را به شدت متألم کرد.

«ابن قتیبه دنیوری» نقل می‌کند که حضرت زهرا(س) خانه خود را مأمن کسانی قرار دارد که نسبت به حاکمیت خلیفه اول موضع داشتند و به ولایت و خلافت امیرالمومنین علی علیه‌اسلام پای می‌فشاردند و آنها در خانه حضرت زهرا اجتماع و تحصن کرده بودند و حاضر به بیعت خلیفه نبودند، بعد «ابن قتیبه» می‌گوید که «عمر بن خطاب» به «ابوبکر» گفت تا علی(ع) بیعت نکرده، به سبب جایگاهی که نسبت به پیغمبر(ص) دارد پایه‌های حکومت تو محکم نخواهد شد و لذا باید از علی(ع) بیعت گرفت و خلیفه اول هم موافقت کرد.

حامیان ولایت در خانه فاطمه(س) تحصن کردند/ آتش و تهاجم غاصبان علیه خانه فاطمه(س)

در آغاز ابوبکر، «قنفذ» غلام آزاد شده عمر را فرستاد که به خانه فاطمه(س) برود و به امیرالمومنین علی(ع) بگوید: خلیفه رسول خدا(ص) تو را می‌طلبد، وقتی قنفذ به حضرت علی(ع) پیغام ابوبکر را رساند، امام (ع) در جواب فرمود: «چه زود به رسول خدا(ص) دروغ بستید» و او را باز گرداند. بار دیگر خلیفه به قنفذ گفت به علی بگو: جانشین پیغمبر خدا(ص) تو را می‌طلبد، که حضرت(ع) در پاسخ فرمود: «سبحان الله! چیزی را ادعا کرده است که در حد و اندازه او نیست». بنابراین آن دو تصمیم گرفتند از راهی جز مسالمت وارد عمل شوند.

«ابن قتیبه» می‌نویسد که عمر با گروهی به سوی خانه زهرا(س) حرکت کرد، در حالی که شعله آتشی در دست داشت، مردم به او گفتند: عمر به کجا می‌روی، گفت: این خانه را که محل توطئه خلافت ما شده است، می‌خواهم با اهل آن به آتش بکشم! به او گفتند: ای عمر! در این خانه دختر پیغمبر حضور دارد، گفت: اگر چه او باشد، من این کار را می‌کنم، «ابن قتیبه» می‌گوید: عمر و افرادش خانه فاطمه(س) را محاصره کرد و فریاد برآورد که؛ ای دختر پیامبر(ص)! این افرادی که در خانه‌ات پناه گرفتند، باید بیرون بفرستی تا بیعت کنند و گرنه خانه را به آتش می‌کشم.

استغاثه حضرت زهرا(س) پشت در، دل‌های مهاجمان را به لرزه درآورد/ گروهی از مهاجمان صحنه را ترک کردند

«ابن قتیبه» در ادامه می‌گوید: فاطمه زهرا(س) پشت در‌آمد و فرمود: «ای پسر خطاب! این بود عمل به سفارش رسول خدا(ص) که بعد از من با خاندانم نیکی کنید؟! هنوز کفن پدر من خشک نشده است، با خاندان او این گونه برخورد می‌کنید؟». او گفت: ای دختر پیامبر(ص) می‌دانم که نزد پدرت چه قدر محبوب بودی. اما اگر در را نگشایی تا آنها بیعت کنند، این خانه را آتش می‌زنم و این کار دین پدرت را محکم‌تر می‌کند! حضرت زهرا علیها‌السلام وقتی چنین دیدند، خطاب به پیغمبر عرضه داشتند: «ای پدر! بعد از تو، ما از پسر ابی قحافه و پسر خطاب چه‌ها که ندیدیم» و شروع به استغاثه‌ای کرد که به نقل «ابن قتیبه» چنان دلخراش بود که همان افرادی که آمده بودند، نزدیک بود دل‌هایشان شکافته و جگرهایشان پاره‌پاره شود و به شدت گریستند و عده زیادی از آنها صحنه را ترک کردند، منتها «ابن قتیبه» دیگر نمی‌گوید چگونه!

 نقل می‌کند که در خانه باز شد و اینها وارد خانه شدند و بازوان علی(ع) را بستند و او را وارد مسجد کردند تا از او بیعت بگیرند. اما منابع شیعه می‌گویند که عمر بن خطاب تهدید خودش را عملی کرد، در را آتش زد، همین که در مقداری باز شد، آن را با فشار سختی گشود، در حالی که حضرت زهرا(س) پشت در بود و بین در و دیوار این ضربت بر او وارد شد و چون باردار بود، موجب سقط جنین آن حضرت(س) شد و حضرت از هوش رفت و زمانی که به هوش آمد، دید امیر‌المومنان علیه‌السلام را کشان کشان با بازوان بسته به طرف مسجد می‌برند، این بود که خود را با همان حالت زار به امیر‌المومنان (ع) چسباند، لباس او را گرفت و فرمود: «نمی‌گذارم با پسرعمویم این گونه رفتار کنید». به نقلی خود ابن خطاب و به نقلی به دستور او «قنفذ» با غلاف شمشیر به دستان حضرت زدند که دستان مبارکش کبود و قدرت او زائل و دوباره بیهوش شد و امیر‌المومنین (ع) را رها کرد.

فاطمه(س) شمشیر را بالای سر علی(ع) دید، بی‌محابا به سمت قبر پدر رفت/ نفرینی که در سایه دستور ولی اجرا نشد

حضرت علی(ع) را وارد مسجد کرده بودند، در این هنگام حضرت زهرا (س)به هوش می‌آید، این نقل را باز «ابن قتیبه» دارد که وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام دید، شمشیر را بر سر امیر‌المومنان (ع) گرفتند و او را تهدید می‌کنند که اگر بیعت نکند، آن حضرت را گردن خواهند زد، فرمود: «دست از پسر عمویم بردارید که به خدا سوگند که اگر او را رها نکنید، به سوی قبر پیامبر(ص) می‌روم و در حق شما نفرین خواهم کرد»، معطل هم نشد و به سوی قبر مطهر پیغمبر(ص) رفت، امیرالمومنین(ع) که چنین صحنه‌ای را دید، به سلمان فرمود: «سلمان برو، جلوی ایشان را بگیر که اگر نفرین کند، خدا عذابی خواهد فرستاد که دیگر کسی روی زمین باقی نخواهد ماند!».

سلمان آمد تا مانع حضرت(س) شود، عرض کرد: شما پدرتان رحمة للعالمین بود، نفرین نکنید، فرمود: «ای سلمان! بگذار دادم را از این بیدادگران بگیرم»، سلمان عرض کرد: این گفته من نیست، این فرموده امیر‌المومنین است. لذا تا حضرت صدیقه طاهره (س) شنید امیر‌المومنین دستور داده است، فرمود: «چون او فرمان داده است، من اطاعت می‌کنم و شکیبایی می‌ورزم و از خدا فقط می‌خواهم که بین ما و آنها داوری کند».

علی(ع) بعد از شهادت فاطمه(س) بیعت را به خاطر مصالح اسلام پذیرفت

«ابن قتیبه» می‌گوید: ابوبکر وقتی این صحنه را دید، به شدت منقلب و منفعل شد و گفت: دست از علی(ع) بردارید که ما او را مجبور به بیعت نمی‌کنیم، این جا بود که شمشیر را از سر ایشان برداشتند و امیر‌المومنین(ع) و حضرت فاطمه(س) به خانه بازگشتند، البته برخی از نقل‌ها این است که در همان جلسه ابوبکر جلو آمد و دست خود را به دست حضرت (ع) زد و این طور جلوه دادند که امام علی (ع) بیعت کرده است، اما ظاهراً نقل صحیح این است که امام علی (ع) در آنجا بیعت نکرد و حضرت (ع) به خانه رفت و به نقل اکثر منابع اهل تسنن تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، امیر‌المومنین (ع) بیعت نکرد و پس از رحلت آن حضرت(س) بیعت کرد.

البته عده‌ای در نهایت بی‌معرفتی می‌گویند: علی (ع) پشتوانه‌اش زهرا(س) بود و چون او را از دست داد، احساس کرد که هیچ پشتوانه‌ای ندارد و مجبور شد بیعت کند، اما قضیه صحیح این است که امیر‌المومنین چون دستگاه غاصب خلافت را قبول نداشت، به عنوان اعتراض خاندان پیامبر (ص) بیعت نکرد و این عدم بیعت تا حضرت زهرا (س) در قید حیات بود، ادامه داشت، منتها وقتی مشاهده فرمود که جریان ارتداد در عالم اسلام پدید آمده و مدعیان دروغین نبوت قصد هجوم به مدینه و نابودی دارالاسلام را دارند، برای اینکه خیال خلیفه از جانب حضرت آسوده بوده و بداند ایشان فعالیتی ضد او نخواهد داشت، به خلیفه اول پیام داد تا به منزل آمده و از حضرت بیعت بگیرد، پس امام علی (ع) برای ایستادگی برابر جریان مرتدین و از بین بردن اقتدار آنها و برای حفظ اصل و اساس اسلام، مجبور به بیعت با خلیفه نخست شد، لذا علاوه بر حضور در نمازها، جاهایی که خلیفه دچار مشکل شده و حیران می‌ماند و از او درخواست کمک می‌کرد، هدایت و راهنمایی خویش را از او دریغ نمی‌داشت، در واقع برای حفظ مصالح اسلام، خلیفه وقت را یاری می‌فرمود.

فاطمه زهرا(س) غاصبان خلافت را بایکوت کرد

منتها همین «ابن قتیبه» بعد از آن حوادثی که پدید آمد، نقل می‌کند که حضرت زهرا (س) با وجود قضایای فدک و برخوردی که صورت گرفت، خلیفه را تحریم کرده بود و با او سخن نمی‌گفت که به اصطلاح امروز بایکوت کرده بود و حتی اگر سلام هم می‌کردند، جواب سلام آنها را نمی‌داد تا اینکه خبر رسید، دختر پیغمبر در بستر بیماری است و عنقریب از دنیا خواهد رفت، لذا مردم مدینه ابتدا زنان انصار، بعد مردانشان، بعد مهاجرین آمدند که در حقیقت هم عیادت و هم وداع با حضرت زهرا می‌کردند، به طوری که کسی جز خلفای اول و دوم نماند، اینها دیدند که به زودی دختر پیغمبر(ص) از دنیا خواهد رفت و اگر به عیادت ایشان نروند، مشکل پدید خواهد آمد و برای اعتبار و حیثیت‌شان سخت خواهد بود و چون حضرت زهرا (س) آنها را تحریم کرده بودند و اجازه ورود به آنها نمی‌داد، امیرالمومنین علیه‌السلام را در فشار قرار دادند که برای آنها از حضرت زهرا(س) اذن ورود بگیرند و امیر‌المومنان(ع) مقاومت می‌کردند تا اینکه حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام متوجه شدند که امام علی (ع) در فشار است و لذا جمله عجیبی دارد و این نشان از اوج ولایت مداری سرور بانوان دو عالم دارد که حضرت زهرا(س) به امیر‌المومنان(ع) عرض کرد: «خانه، خانه تو است و من هم کنیز تو هستم و اختیار با شماست»، یعنی به اینها اجازه بدهید بیایند و حضرت هم اجازه داد و اینها وارد شدند.

باز «ابن قتیبه» نقل می‌کند که آنها سلام کردند، حضرت زهرا(س) که به علت صدمات جسمی و روحی بستری بودند، جواب سلام آنها را نداد و روی مبارکش را برگرداند. خلیفه اول از اقداماتی که کرده بود، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت(س) پاسخ آنها را نداد و در حقیقت بدون آنکه به آنها نگاه کند فرمود: «من هر دوی شما را قسم می‌دهم که به خدا که آیا این کلام را از پدرم(ص) نشنیدید که فرمود؛ فاطمه پاره تن من است و هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، هر دو تصدیق کردند که این کلام را از رسول خدا (ص)شنیدند، حضرت(س) وقتی این اقرار را از آنها گرفت، دستان مبارکش را به آسمان بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «خدایا اینها به شدت مرا آزردند و بدین ترتیب رسول تو و تو را آزردند و من از اینها نخواهم گذشت تا در روز قیامت در کنار پدرم از اینها دادخواهی کنم» که ابوبکر به شدت از این سخن حضرت(س) منقلب شد و تعادل خود را از دست داد و به هم ریخت، اما خلیفه دوم به او گفت: شایسته نیست خلیفه رسول خدا از سخنان یک زن این‌گونه منقلب و منفعل شود، ما وظیفه دیدار و عیادت از یک بیماری را داشتیم که انجام دادیم! دست وی را گرفت و از خانه بیرون رفت و عجیب این است که «ابن قتیبه دینوری» از علمای برجسته اهل تسنن در کتابش برخی از منابع و مصادر قدیمی تاریخ اسلام آورده است که آنها اشاره می‌کنند، چند روز بعد از این واقعه هم حضرت صدیقه کبری علیها‌السلام جان به جان آفرین تسلیم کرد.

حضرت فاطمه(س) نخستین شهید راه ولایت است/ فاطمه(س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است

* اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم(ص) به سوگ می‌نشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیها‌السلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تاکید دارند و آن را جزو شعائر اسلامی می‌دانند؟ 

- حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا(ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارک‌شان دست ایشان را بوسیده و آن حضرت(س) را می‌بوئیدند و می‌فرمود: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می‌کنم»، همین طور پیغمبر(ص) در برابر او به قامت بر می‌خواست و به استقبال او جلو می‌رفت و صبر نمی‌کرد که حضرت زهرا(س) به او برسد، خود به سوی او می‌رفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچ کس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر(ص) بود و یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچ کدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است.

حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت(س) برتر است یا مقام امیر‌المومنین(ع) و برخی معتقدند که فقط بعد «ولایت» امیر‌المومنان علیه‌السلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیر‌المومنین(ع) ولی خدا، پس از پیغمبر(ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا(ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ‌ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا(س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیت‌های عظیم‌الشأن بی‌نظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از زنان تکالیفی همچون مردان خاسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایت‌مداری .

از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین زنان کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش می‌آید، در جمع نامحرمان نامرد که با بی‌تفاوتی نظاره‌گر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابه‌ای را در دفاع از ولایت بیان می‌کند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بی‌نظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت(س) عمل کنیم.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:, | 23:2 | نویسنده : اصغر نوربخش |


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 17 بهمن 1393برچسب:, | 18:40 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

 

 

حضرت معصومه(س) فلسفه شيدايي است و غزل ماندن و بودن؛ نگين ايران است که در قم، شهر اقامه مي‌درخشد؛ ترجمان بلند عاشوراست و قصه‌ي با زينب همسفر شدن؛ معصومه (س) ضربت بالاي ارادت به ولايت است، قصه‌ي بلند مدينه تا مشهد است؛ معصومه (س) تفسير معصوميت است که روزگاري در مدينه طلوع کرد؛ اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه‌ها و تفسير بلند تبعيت است از ولايت.

به گزارش خبرنگار دين ومعارف اسلامي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، دهم ربيع‌الثاني، سالروز وفات حضرت معصومه(س) است، ماهي كه در پي خورشيد توس، راه حجاز تا ايران را طي کرد و در هجرتي عاشقانه به ساوه رسيد و از آنجا به دارالمؤمنين قم آمد و رحل اقامت افکند و پس از 17 روز، دعوت خدا را لبيک گفت.  (1)

اين بانوي بزرگوار در سال 201 هـ ق، يک سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا(ع) به شهر مرو (خراسان جنوبي) و پيرو نامه عطوفت آميز امام رضا(ع) به همراه عده‌اي از برادران و ياران براي ديدار برادر و تجديد عهد ولايي خويش، راهي ديار غربت شد.

در طول راه به شهر ساوه رسيد و همراهان و يارانش با مأموران عباسي درگير شدند و عده‌اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز به شهادت رسيدند. حضرت معصومه(س) درحالي که از حزن و اندوه، بسيار ناتوان شده بودند، با احساس ناامني در شهر ساوه با تفحص درباره شهر شيعيان راهي «قم» شدند. بزرگ خاندان شيعه اشعري، موسي بن خزرج با شور و شعف فراوان به استقبال حضرت شتافت و ايشان در منزل شخصي موسي نزول اجلال فرمودند. آن بزرگوار پس از هفده روز بيماري در سال 201 ه ـ ق در دهم ربيع الثاني به لقاء حق شتافت.

مشتاقان و دل سوختگان بعد از وفات ايشان، پيکر شريف آن حضرت را به سوي قبرستان «بابلان» - جايگاه کنوني حرم مطهر حضرت معصومه(س) - تشييع و تدفين کردند و بدين سان تربت پاک آن بانوي بزرگوار اسلام قبله گاه ارادتمندان به اهل بيت(ع) و دارالشفاي دل سوختگان عاشق ولايت و امامت شد. (2)

توصيه امام رضا(ع) به زئران خواهرش

حضرت رضا(ع) در فرازي از زيارت نامه معروفشان به ما آموخته‌اند كه در كنار مرقد آن بانوي مكرم خطاب به ايشان بگوييم: اي فاطمه! در بهشت از من شفاعت كن، چراكه تو در پيشگاه خداوند داراي مقامي بس ارجمند و والا هستي. امام صادق(ع) سال‌ها قبل از ولادت حضرت معصومه(س) در توصيف قم سخن گفته و آن مكان را حرم خاندان رسالت خوانده بودند. آنگاه فرمودند: به زودي بانويي از فرزندانم به سوي آن كوچ كند كه نامش فاطمه دختر موسي بن جعفر است و با شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت مي‌شوند.

به راستي كه حضرت معصومه(س) همچون جده‌اش حضرت زهرا(س) در معيارهاي ارزشي اسلام يكه تاز عرصه‌ها و در علم و كمالات و قداست گوي سبقت را از ديگران ربوده بود. همان‌گونه كه پيامبر اكرم در شان حضرت زهرا(س) فرمودند: «فداها ابوها»؛ ( پدرش به فدايش باد) حضرت موسي بن جعفر(ع) نيز در شان حضرت معصومه(س) فرمودند: «فداها ابوها» حضرت معصومه(س) هم نام حضرت فاطمه زهراست و در اين نام رازها نهفته است. يكي از رازها اين است كه در علم و عمل از رقباي خود پيشي گرفته و ديگر اينكه از ورود شيعيان به آتش دوزخ جلوگيري مي‌كند.

ثواب زيارت حضرت معصومه(س)

ايشان همچنين از نظر كمالات علمي و عملي بي‌نظير بودند. اگرچه مرقد مطهرش آشكار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا(س) مخفي نيست، ولي مطابق مكاشفه‌اي كه براي بعضي از اولياي خدا روي داده است، امام باقر يا امام صادق(ع) فرمودند: كسي كه مرقد حضرت معصومه(س) را زيارت كند به همان مقصودي نايل خواهد شد كه از زيارت قبر حضرت زهرا(س) نايل مي‌شود.همچنين امام رضا (ع) فرموده‌اند« كسى كه حضرت فاطمه معصومه را زيارت كند پاداش او بهشت است.


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 11 بهمن 1393برچسب:, | 22:25 | نویسنده : اصغر نوربخش |
























برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 9 بهمن 1393برچسب:, | 1:31 | نویسنده : اصغر نوربخش |

ادْهَم بن اميّة بن (عبدى بصرى) پدرش ابوعبدالله از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود و از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم نقل حديث كرد. وى در بصره سُكنى گزيد و در آن شهر چند پسر از خود به جاى گذاشت.

از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه وى از شيعيان بصره بود و در جلسات منزل بانوى شيعى، ماريه دختر منقذ (سعيد) كه خانه وى محل تجمع و تبادل نظر بزرگان شيعه بود، شركت مى جست.

آن گاه كه ابن زياد از مكاتبه اهل عراق با امام حسين عليه السلام و حركت آن حضرت عليه السلام به سوى كوفه آگاه شد، فرمان مراقبت راه هاى بصره را به كارگزار خود صادر كرد؛ مبادا كسى براى يارى امام حسين عليه السلام از بصره خارج شود. در اين هنگام يزيد بن ثَبِيطْ (ثُبيط) تصميم بر خروج از بصره و پيوستن به كاروان حسينى را گرفت. وى كه ده پسر داشت از آن‌ها خواست تا او را همراهى كنند. دو تن از آن‌ها به نام هاى عبدالله و عبيدالله دعوت پدر را اجابت كردند.

ادهم بن اميه نيز به اتفاق آن‌ها از بصره خارج شد و در جايى به نام «ابْطَحْ»، در نزديكى مكه، به كاروان حسينى رسيد پس از اندكى استراحت به آن حضرت پيوست و همراه آن امام هُمام به كربلا آمد؛ و به شهادت رسيد. بنا به قولى شهادت وى در شدت درگيرى حمله نخست همراه شمارى از ياران امام عليه السلام اتفاق افتاده است.


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:, | 19:38 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

ابوعمرو، مردى شب ‌ زنده دار و نمازگزار، متقى و پرهيزگار بود. ابن نما به نقل از مهران، غلام بنى كاهل، مى گويد: روز عاشورا در كربلا حضور داشتم، مردى را ديدم كه حملات سنگين و سختى مى كرد و به هر گروه از دشمن كه مى رسيد آن‌ها را متفرق و پراكنده مى ساخت، سپس به سوى حسين عليه السلام مى شتافت و اين چنين رجز مى خواند:

إِبْشِرْ هُديتَ الرُّشْدَ تَلْقى احْمَدا   فى جَنَّةِ الْفِرْدَوْسِ تَعْلُو صُعُدا

                      

مژده باد تو را كه به راه رشد و كمال هدايت شدى و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را در درجات بالاى بهشت ديدار مى كنى و بالا مى روى.

مهران گويد: پرسيدم اين شخص كيست؟ گفتند كه: ابوعمرو نهشلى (يا خثعمى) است. در همين هنگام عامر بن نهشل از طايفه بنى اللّات، بر وى تاخت و او را به شهادت رساند و سرش را از بدن جدا كرد.


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 5 بهمن 1393برچسب:, | 19:35 | نویسنده : اصغر نوربخش |

او روزگاری در صفیّن و نهروان شرکت داشت در صفیّن همراه امیرالمومنان بود و در نهروان جزء خوارج و حروریّه و شعار گوی لا حُکم الالله. روحیه حق گرایی، ستم ستیزی و بخشندگی و بزرگ منشی سرانجام عامل فوز و فلاح وی و قرار گرفتن در سلک شهیدان عاشورا شد.
گروه فرهنگی مشرق - ابوالحتوف بن حارث (حرث بن سلمه انصاری عجلانی از تیره بنی عجلان از قبیله خزرج انصار مدینه بود که در کوفه در محله محکمه کوفه که زیستگاه خوارج بود، زندگی می کرد.

زمان پیوستن به اباعبدالله(ع)
او همراه برادرش سعد در عصر عاشورا با شنیدن صدای مظلومیت و غربت اباعبدالله از عمر سعد گسست و به امام پیوست.

نحوه شهادت
شعارگویان و رجزخوان، همراه برادرش با سپاه متجاوز و خونخوار عمر سعد جنگید و پس از کشتن تنی چند از سپاه عمر سعد به شهادت رسید. سن: حدود 52 سال

ویژگی ها و فضایل
او روزگاری در صفیّن و نهروان شرکت داشت  در صفیّن همراه امیرالمومنان بود و در نهروان جزء خوارج و حروریّه و شعار گوی لا حُکم الالله. روحیه حق گرایی، ستم ستیزی و بخشندگی و بزرگ منشی سرانجام عامل فوز و فلاح وی و قرار گرفتن در سلک شهیدان عاشورا شد.

نام در زیارتنامه ها و منابع
در زیارت نامه ها از وی و برادرش سخنی نیست. امّا در کتب تاریخی و مقاتل مانند ابصارالعین ص 94 اعیان الشیعه ج 2 ص 319 تنقیح المقال ج2 ص 12 حدائق الوردیه ص 122 الکنی و الالقاب ج1 ص 45 مقتل الحسین مقرّم ص 240  قاموس الرجال ج 5 ص 28 و ...  به وی اشاره شده است.

رجز
رجزی را به وی نسبت نداده اند.

اطلاعات دیگر
محقّق شوشتری در قاموس الرجال (ج 5 ص 28 ) به نقد تنقیح المقال مامقانی پرداخته و خارجی بودن این دو برادر را نادرست می داند. دلیل وی آن است که خوارج در جنگ با کافران به ستمگران کمک نمی کردند و پذیرفتنی نسیت کسانی که شعار لا حکم  الا لله گفته،‌ مقابل بودند، فرزندش حسین را یاری کنند، اما نکته اینجاست که تحول در هرکسی ممکن است و حرّ و زهیر بن القین نمونه بارزند. نکتة دیگر آن که بسیاری در سپاه عمر سعد از سر تهدید یا تطمیع شرکت می کردند و کم نبودند کسانی که ناچار و وحشت زده  یا به دلیل دیگر همراه عمر سعد شدند و سپس گسستند و به اردوگاه اباعبدالله پیوستند.
 
 

برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:, | 15:42 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

 

 

 

 

تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟

تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم؟

 

در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم

بگذار خاک پای تو را توتیا کنم

 

امّید زندگانی من ، مهدی عزیز!

من آمدم به درگه تو التجا کنم

 

با این زبان الکن و این طبع نارسا

هر جا روم برای ظهورت دعا کنم

 

جبریل مفتخر به گدایی کوی توست

لایق نیَم گدای تو خود را صدا کنم

 

با نامه ای سیاه به درگاهت آمدم

شاید تو را ز آمدن خود رضا کنم

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 26 دی 1393برچسب:, | 16:36 | نویسنده : اصغر نوربخش |

جعفر بن عقیل بن ابیطالب

جعفر بن عقیل بن ابیطالب

«جعفر» برادر مسلم بن عقیل و فرزند دیگر عقیل است، مادر او «امُّ الثَّغَرم دختر «عامِر» از بنی‌کلاب همنان عامری است.(1)

 

شعار حماسی جعفر

این شهر آشوب می‌گوید: جعفر قدم پیش نهاد و شمشیر به دست در برابر دشمن حماسه آفرید. او در همان حال این ابیات را ترنم می‌کرد:

«انا الغلام الابطحی الطّالبی      من معشرٍ فی هاشمٍ من غالبٍ

  و نحن حقاً سادة الذّوائب                 هذا حسینٌ اطیبُ الاطائبٍ(2)

من آن جوان ابطحی از نسل ابوطالبم و از تبار هاشم و غالب هستم.

ما سروران و برترینِ روزگاریم، و این حسین، پاک‌ترین پاکان از عترت پیامبر.»

 

نحوه شهادت جعفر

گفته‌اند جعفر بن عقیل پانزده مرد را به خاک انداخت. سپس «بُشر بن حُوط» او را به شهادت رسانید. (3) در زیارت ناحیه مقدسه «جعفر بن عقیل» مورد سلام امام و قاتل او «بشر بن حوط همدانی» مورد لعن و نفرین امام قرار گرفته است.( 4)

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, | 18:27 | نویسنده : اصغر نوربخش |

هانی بن عروه کیست؟

خاندان

هانی فرزند عروة بن نمران از یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله) به شمار می رود. پس از وفات پیامبر، او از دوستداران امام علی(علیه السلام) بود و در سه جنگ امام شرکت داشت.1 وی همراه حجربن عدی، علیه معاویه قیام کرد. پس از دستگیری، معاویه خواست همراه حجر، عروه را بکشد ولی با شفاعت زیاد بن ابیه از کشتن هانی صرف نظر و او را آزاد کرد.2

هانی بن عروه

از تاریخ ولادت و دوران کودکی هانی اطلاعاتی در دست نیست، مورخان و عالمان او را جزو صحابه و یاران رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شمرده اند.3 هانی بن عروه از محبان و دوستان امام علی(علیه السلام) است و پس از وفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ، از طرفداران ولایت به شمار می رفت. از افتخارات او این است که در 3 جنگ (جمل، صفین ونهروان) علیه دشمنان امامت شمشیر زد.4 وی پیشوا و بزرگ قبیله مراد بود، هنگامی که می خواست به جایی رود، 4000 زره پوش و 800 پیاده، او را همراهی می کردند.5

 پس از شهادت هانی و مسلم، به دستور عبیدالله، جنازه آن دو را در بازار چرخاندندو برای ایجاد رعب و وحشت، بدن ها را بر دار زدند. عبیدالله سرهای مطهر هانی و مسلم را به همراه نامه ای، برای یزید فرستاد

هانی میزبان مسلم

مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین(علیه السلام) در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شد. پس از ورود عبیدالله به کوفه، مسلم برای ادامه فعالیتهایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی شد، هانی هم او را پذیرفت.

6عبیدالله از طریق عادی نتوانست مخفیگاه مسلم بن عقیل را پیدا کند، لذا به فکر حیله افتاد. غلامی داشت به نام معقل، سی هزار به او داد تا به بهانه کمک به لشکر مسلم بن عقیل، با یاران او ارتباط برقرار کرده و مخفیگاه مسلم را پیدا کند. معقل در مسجد کوفه با مسلم بن عوسجه دیدار کرد و مطلب خود را گفت. مسلم بن عوسجه که از نیت او بی خبر بود، وی را به منزل هانی برد و به مسلم بن عقیل معرفی کرد.7

معقل پس از انجام مأموریت، نتیجه را به امیر گزارش کرد. عبیدالله که مطمئن شد، مسلم در خانه هانی به سر می برد، محمد بن اشعث، اسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج پدر زن هانی را خواست و از آنها پرسید که چرا هانی به دیدن ما نمی آید؟ جواب دادند: اطلاع نداریم، فقط می دانیم مریض است. عبیدالله گفت:

«من نیز می دانم که مریض بود، ولی اکنون خوب شده و اگر یقین داشتم هانی مریض است، حتماً او را عیادت می کردم. شما نزد هانی بروید و از طرف من بگویید حق ما را نگه دارد و به دیدنمان بیاید، دوست ندارم شخصیت بزرگی چون او از ما فاصله بگیرد و حرمتش نادیده گرفته شود.»8

گفتند: «هانی را امان ده; زیرا تا امان ندهی، نخواهد آمد.»

عبیدالله گفت: «امان؟! مگر چه کرده است که امان بخواهید؟ بروید و اگر نیامد، امان دهید.»9

آن سه نفر نزد هانی رفته و پیغام عبیدالله را به او رساندند. هانی در جواب گفت: «مریض بودم و نتوانستم به دیدار امیر بیایم.» پیغام رسانان گفتند: «ابن زیاد خبر دار شده که خوب شدی و بر درِ منزلت می نشینی، تو را سوگند همراه ما بیا» و در این باره خیلی اصرار کرده و به او امان دادند.

هانی بن عروه لباس پوشید و سوار بر اسب، به طرف دار الاماره حرکت کرد، هنگامی که به نزدیکی آن رسید، احساس ترس کرد و به حسان بن اسماء گفت:

«برادر زاده! به خدا سوگند از این مرد(عبیدالله) می ترسم، نظر تو چیست؟»

حسان که از نیت پلید عبیدالله بی خبر بود، گفت:

«عمو جان به خدا سوگند هیچ احساس ترس نسبت به تو نمی کنم.»

 

اسیر ابن زیاد

هانی بن عروه وارد قصر شد، در این هنگام مراسم عروسی عبیدالله با امّ نافع دختر عمارة بن عقبه بود و شریح، قاضی کوفه نیز حضور داشت.10 تا چشم عبیدالله به هانی بن عروه افتاد، گفت: «آدم خائن، با پای خویش نزد تو آمد!» هانی تا سخن تند و عتاب آمیز امیر را شنید، گفت: «ای امیر چه اتفاقی افتاده است؟» عبیدالله در جواب گفت:

«هانی! ساکت شو، این کارها چیست که در خانه ات انجام می دهی که به ضرر ما و همه مسلمانان است. مسلم را به کوفه کشانده و در خانه ات راه داده ای و برایش جنگجو و سلاح جمع می کنی؟ گمان می کنی کارهایت از چشم ما پوشیده است؟»11

هانی سخن عبیدالله را منکر شد. عبیدالله بار دیگر حرفش را تکرار کرد و هانی نیز

انکار نمود. در این هنگام عبیدالله دستور داد معقل را حاضر کنید. جاسوس و غلام عبیدالله وارد مجلس شد و هانی فهمید، عبیدالله جاسوس فرستاده و جای انکار نیست. رازش برملا شده است، به او گفت:

«به خدا سوگند نه من کسی را نزد مسلم فرستادم و نه او را به خانه خود دعوت کردم بلکه او به خانه ام پناهنده شد و من شرم کردم او را رد کنم، لذا پناهش دادم، اکنون که متوجه شدی، مهلت بده برگردم و مسلم را از منزلم بیرون کنم تا هر کجا که می خواهد برود.»12

 

میهماندار با وفا

ابن زیاد گفت: «از اینجا بیرون نمی روی تا مسلم را بیاوری.»

هانی در جواب در خواست عبیدالله گفت:

«به خدا سوگند، هرگز او را نزد تو نخواهم آورد، آیا میهمان خود را به تو بسپارم تا او را بکشی؟»13

عبیدالله بار دیگر حرفش را تکرار کرد ولی هانی مصمّم و با اراده قبول نکرد.14

در این هنگام، مسلم بن عمرو باهلی از عبیدالله خواست که خصوصی با هانی صحبت کند. ابن زیاد اجازه داد، آنگاه هانی را به گوشه ای برد و با او به گفتگو پرداخت، او را نصیحت کرد دست از یاری مسلم بردارد. ناگهان بحث میان آن دو بالا گرفت به طوری که همه اهل مجلس صدای آنها را می شنیدند.

مسلم بن عمرو به هانی گفت:

هانی بن عروه

«تو را به خدا، خودت را به کشتن مده و خاندانت را در بلا و سختی نینداز.

سلم بن عقیل پسر عموی این قوم است، آنها او را نمی کشند و ضرری به او نمی زنند، او را تسلیم امیر کن.»

هانی بن عروه در جواب وسوسه های مسلم بن عمرو گفت:

«به خدا سوگند همین ننگ و ذلّت مرا بس، که با وجود یار و یاور و بازوی سالم، پناهنده و میهمان و قاصد پسر پیامبر را تحویل دشمن دهم، به خدا سوگند اگر تنها و بدون یار و یاور هم باشم، او را تحویل نخواهم داد مگر آنکه خودم را قبل از او بکشند.»15

ابن زیاد که سخنان هانی را می شنید، گفت: «هانی را نزد من بیاورید.»

هنگامی که هانی بن عروه را نزدیک عبیدالله بردند، ابن زیاد گفت: «هانی! یا مسلم را تحویل بده یا گردنت را خواهم زد.» هانی بن عروه که رییس و بزرگ قوم مراد بود، گفت: «اگر بخواهی مرا بکشی، خواهی دید که شمشیرهای فراوانی، اطراف کاخت خواهند درخشید.»

عبیدالله که به شدّت عصبانی شده بود گفت: «برایت متأسفم، آیا مرا از برق شمشیر خاندانت می ترسانی؟!» آنگاه دستور داد او را جلوتر آوردند و با عصایی که در دست داشت چنان بر بینی و پیشانی و صورت هانی زد که بینی هانی شکست و خون، صورت و محاسن او را پوشاند و بر لباسش ریخت.

ضربه عصای ابن زیاد به قدری محکم بود که عصا شکست.16

در این لحظه، هانی بن عروه با شجاعت قصد کشتن عبیدالله را کرد و قبضه شمشیر یکی از نگهبانان را گرفت و کشید، ولی نگهبان دیگر فرصت هر اقدامی را از هانی گرفت.

ابن زیاد که به شدت عصبانی بود، گفت: «تو از خوارجی و خدا خونت را بر ما حلال کرد.»17 و دستور داد او را در یکی از اتاقهای قصر، زندانی کردند.

 

خیانت شریح قاضی

شایعه شهادت هانی در شهر کوفه پیچید، جنگجویان قبیله مذحج به فرماندهی عمرو بن حجّاج، قصر عبیدالله را به محاصره در آوردند. عبیدالله بن زیاد که وحشت کرده بود، به شریح قاضی گفت: «برو و هانی بن عروه را ببین و بعد بر بام قصر برو و خبر سلامتی هانی را به آنها بده.»

شریخ نزد هانی آمد، هانی وقتی چشمش به شریح افتاد گفت: «می بینی که با من چه کرد؟»

شریح گفت: «تو که زنده ای.»

هانی گفت: «با این وضع زنده ام! به قوم من بگو اگر بروند مرا می کشد.»18

شریح قاضی به مردم که قصر را محاصره کرده بودند گفت:

«این حماقت چیست؟ مرد زنده است و با امیر گفتگو می کند.»

مردم هم که این سخن را از قاضیِ بزرگ کوفه، شریح شنیدند، پراکنده شدند.19

 

شهادت

پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبیدالله دستور داد او را به بازار گوسفندفروشان ببرند و گردنش را بزنند. سربازان حکومتی، هانی را به بازار آوردند، او با صدای بلند می گفت:

«آی مذحج، که مذحج ندارم، مذحج کجاست؟»

وقتی دید، هیچ کس او را یاری نمی کند، به زور ریسمانش را باز کرد و گفت:

«عصا یا کارد یا سنگی و یا استخوانی نیست که انسان از خودش دفاع کند؟»

نگهبانان او را محکم بستند، رشید ترکی غلام عبیدالله گفت: «گردنت را کشیده نگه دار» هانی گفت: «من تو را بر کشتن خودم، یاری نمی کنم.» رشید ضربه ای زد ولی کارگر نیفتاد. هانی گفت:

«إِلَی اللهِ الْمَعادِ، اَللّهُمَّ إِلی رَحْمَتِکَ وَ رِضْوَانِکَ».

«بازگشت، به سوی خداست، خدایا مرا به سوی رحمت ورضوانت واصل کن.»20

رشید با بی رحمی ضربه ای دیگر بر هانی زد و او را به شهادت رساند.

مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین(علیه السلام) در ابتدای ورود به کوفه به منزل مختار ثقفی وارد شد. پس از ورود عبیدالله به کوفه، مسلم برای ادامه فعالیتهایش، منزل مختار را ترک کرد و وارد منزل هانی شد، هانی هم او را پذیرفت.

روز شهادت هانی بن عروه، هشتم ذی الحجه سال 60هـ . ق. بود و هانی 83 یا 90 سال سن داشته است.21 پس از شهادت هانی و مسلم، به دستور عبیدالله، جنازه آن دو را در بازار چرخاندند22 و برای ایجاد رعب و وحشت، بدن ها را بر دار زدند. عبیدالله سرهای مطهر هانی و مسلم را به همراه نامه ای، برای یزید فرستاد.23 در قسمتی از این نامه آمده است:

«مسلم به خانه هانی پناهنده شد و من به وسیله جاسوسان و مردمانی که به نزد او فرستادم، آنان را اغفال نمودم و به مکر و حیله، آن دو را از خانه بیرون آوردم و گردن هر دو را زدم و سرهای آن دو را نزد تو فرستادم.»24

هنگامی که خبر شهادت هانی و مسلم بن عقیل به امام حسین(علیه السلام) رسید، امام چندین مرتبه گفت: } إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ{ ، رحمة الله علیهما.26 و به قدری این جمله را تکرار کرد که اشکهای مبارکش بر گونه ها جاری شد.25

انتقام از قاتل هانی

عبدالرحمان بن حصین مرادی، رشید ترکی را در رود خازر27 در جنگ ابراهیم بن مالک اشتر، دید، گفت: «خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم» و آنگاه به او حمله کرد و کشت.28

 

مرقد

پس از شهادت مسلم و هانی، قبیله مذحج از عبیدالله اجازه گرفته و آن دو را در کنار دارالاماره به خاک سپردند.29 بنا به برخی نقل ها، پیکر هانی چند روز بر زمین ماند تا اینکه همسر میثم تمار شبانه که همه خواب بودند، آن را به خانه برد و نیمه شب، جسد هانی را در کنار مسجد کوفه به خاک سپرد.30 تاریخ ساخت و تکمیل حرم هانی بن عروه تقریباً با حرم مسلم مشترک است.


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 22 دی 1393برچسب:, | 17:46 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 
 
 
 

خجسته میلاد فخر کائنات، سرو رسالت حضرت ختمی مرتبت  محمد مصطفی صلواة الله وسلام علیها  ومیلاد پر خیر وبرکت رئیس مذهب جعفری سید صادق  آل محمد بر مسلمانان جهان خجسته ومیمون باد

 

 

 
فخر جهان به عالم شده پیدا حسن رخش طعنه بر همه گلها زده امشب
 
 
 
 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 20 دی 1393برچسب:, | 10:56 | نویسنده : اصغر نوربخش |

محمد وعون دو فرزند حضرت زينب كبري و عبدالله بن جعفرطيار(ع) بودند.وقتي حضرت اباعبدالله (ع) از مكه به قصد شهر كوفه خارج شد ، عبدالله بن جعفر (ع) نامه به اين مضمون به حضرت نوشت : شما را به خداي متعال سوگند مي دهم كه از اين سفر منصرف شويد زيرا من مي ترسم كه به واسطه اين سفر شما را به شهادت رسانيده و اهل بيت شما آواره شوند. اگر كشته شويد، نور اهل زمين خاموش خواهد شد. شما امروز پناهگاه و پيشواي مومنان و مقتداي هدايت يافتگان هستيد. پـس در اين سفـر شتاب مكنيد و من هم به دنبال نامه ام به شما خواهم پيوست.

 

اين نامه را به وسيله دو پسر خود محمد و عون به خدمت آن حضرت فرستاد و خود به نزد عمروبن سعيد فرماندار مدينه رفت و از او خواست كه امــــان نامه اي براي ابي عبدالله(ع) بنويسد و از او بخواهد كه از اين سفر باز گردد. عمروبن سعيد امان نامه اي براي آن حضرت نوشت و وعده پاداش و احسان داد.

عبدالله بن جعفر امان نامه را به همراه برادر خود يحيي بن سعيد برداشته و به سوي امام به راه افتاده و در ميان راه به حضور امام رسيدند وامان نامه را تقديم داشت . حضرت نپذيرفت و فرمود : من پيغمبر خدا را در خواب ديدم و به من دستور داد تا به سفر خود ادامه دهم  . سپس حضرت جواب نامه عمروبن سعيد را نوشت و آن را ( احتمالا” ) به عبدالله بن جعفر داد. عبدالله چون از انصراف امام مايوس شد ، به فرزندان خود عون و محمد سفارش كرد كه در طول سفر و جهاد در ركاب آن حضرت باشند و خود با يحيي بن سعيد بازگشت .در  روز عاشورا گلهاي خوشبوي زينب ، از امام تقاضاي حضوردر صحنه كارزار را مي طلبند.

 

امام راضي نشده و مخالفت مي نمايد. عقيله بني هاشم زينب كبري(س) بي درنگ عرض مي كند : برادر به حق مادرم ، اذن ميدان به فرزندان خواهرت بده  . پسران نيز اين درخواست و سوگند را مؤثر يافته و مي گويند : دايي جان ، به حق مادرت فاطمه زهرا (س)اجازه بده .

امام صورت خواهر زاده هاي خود را مي بوسد و اجازه نبرد به آن دو مي دهد. آن دو بزرگوار پياده به ميدان نبرد رهسپار مي گردند. ابن سعد آنها را شناخته و با صداي برخاسته از شگفــتي مي گويد: (عَجَبا لِلرَحِمِ ) يعني شگفت از اين پيوستگي خواهر و برادري بين حسين و زينب (عليهما السلام).

 

ابتدا محمد شروع به يك جنگ نمايان نموده و تعدادي از سرسپردگان لشگر يزيد را به هلاكت مي رساند ، ناگهان عابربن نهشل بر او حمله كرده و او را به شهادت مي رساند. عون وقتي متوجه شهادت برادرش مي گردد هجوم را آغاز مي كند و رجز مي خواند.

 

اِن تَنكِروُني فَاَنَا ابنُ جَعفَرٍ     شَهيدُ صِدقٍ في الجَنانِ اَزهَرِ

يَطيُر فيها بِجَناحٍ اَخضَـرٍ         كَفي بِهذا شَرَفاً فِي المَحشَـرِ

 

اگر مرا نمي شناسيد بدانيد كه من فرزند جعفر طيار (ع) هستم همو كه از روي صدق شهيد شد و در بهشت درخشان جاي دارد . در بهشت با بال سبز پرواز مي كند و همين شرف در محشر كافيست.

عـون پس از نـبردي دليرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت مي رسد. سيد الشهدا (ع) برجسد اين دو برادر حضور يافته و آنها را به سينه چسبانيده و به خيمه شهدا مي رساند.تمام اهل حرم بيرون مي آيند الا مادرشان زينب كبري (س) كه درون خيمه مي ماند و مي فرمايد : مي ترسم كه از بي طاقتي زجه كشم و برادرم از من شرم كرده و ناراحت و غمگين شود.

 

سلام وصلوات خداوند برزينب (س) و دو فرزند شهيدش كه الگوهاي كمال و معرفت ، ايثار و فداكاري و محبت و عشق بودند.

 

لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 14 دی 1393برچسب:, | 17:52 | نویسنده : اصغر نوربخش |

آقا جان دلتنگیم به خدا ...پیر شدیم  .. دیگه بیا ....
[تصویر:  wtzy91cgjxhbw9wzhdz.gif] 
[تصویر:  ere5agj61rw5clkedidn.jpg]


[تصویر:  wtzy91cgjxhbw9wzhdz.gif]


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 12 دی 1393برچسب:, | 11:42 | نویسنده : اصغر نوربخش |



AKSGIF.IR EMAM MAHDI-تصاویر متحرک آغاز امامت امام زمان (عج)

 

 

لب باز نمود بلبل و گل خندید

 

ایام عزا رفت کنون آمد عید

 

بنهاد به سر تاج ولایت مهدی

 

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

 

***********************

 

صد شاخه گل محمدی با صلوات

 

تقدیم امام عسگری در عتبات

 

جز حضرت مهدی نبود نایب او

 

آغاز امامتش درود و صلوات

 

************************

 

الا قیام قیامت به قامت مهدی

 

حیات عدل محیط زعامت مهدی

 

گرفته ملک جهان را کرامت مهدی

 

خجسته باد مقام امامت مهدی

AKSGIF.IR EMAM MAHDI-تصاویر متحرک آغاز امامت امام زمان (عج)

 

تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را !




AKSGIF.IR EMAM MAHDI-تصاویر متحرک آغاز امامت امام زمان (عج)


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 10 دی 1393برچسب:, | 18:2 | نویسنده : اصغر نوربخش |

شهادت ابالقائم والمنتظر ،نماد شجاعت علوی وسخاوت نبوی وصبر

زینبی بر شیعیان طریق امامت تسلیت باد.

 

شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن

جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن

عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم

کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن

در عزای عسگری آید زنای اهل دل

صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن

آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم

خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن

در جوانی رفت از دنیا امام عسگری

شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن

این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه

تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن

گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع

گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن

دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من

با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 10 دی 1393برچسب:, | 13:30 | نویسنده : اصغر نوربخش |

امام حسن عسکری (ع ) در سال 232هجری در مدينه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن يا سليل زنی لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد . اين زن پرهيزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد . کنيه آن حضرت ابامحمد بود .

صورت و سيرت امام حسن عسکری  (ع )
امام يازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سياه کمانی ، چشمانی  درشت و پيشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسيار سفيد بود . خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بيانی شيرين و جذاب و شخصيتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بي نظير برای قرآن مجيد بود . راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه برای اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد .

دوران امامت
به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسيم مي گردد : دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدينه گذشت . دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفايی که به تقليد هارون در نشان دادن نيروی خود بلندپروازيهايی داشتند . امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانيد . زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراييده بودند . وقتی از اين غلامان جويای حال امام شدند ، مي گفتند اين زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمي گويد . عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد . پيوسته مي گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت نديده ام ، وی  زاهدترين و داناترين مردم روزگار است . پسر عبيدالله خاقان مي گفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم . مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم . مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نمي فرمود ، دستگاه خلافت عباسی  برای حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . " از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) يکی نيز اين بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شيعه ، به دست کسانی سپرده مي شد که دشمن آل محمد (ص ) و جريانهای شيعی  بودند ، تا بدين گونه بنيه مالی نهضت تقويت نشود . چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بيت رسالت ، نهايت مرتبه عداوت را داشت " . " نيز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی  احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختی  در بغداد مي زيستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيری  واداشته بود . اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی  ، اين همه سختی را تحمل مي کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمي کرد " . اينکه گفتيم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی  دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دينی  خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدی (ع ) نزديک بود ، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند ، و جهت سياسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد . باری ، امام حسن عسکری (ع ) بيش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و رياست روحانی اسلامی ، آثار مهمی  از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی  شيعيانی که از راههای دور برای کسب فيض به محضر امام (ع ) مي رسيدند بر جای گذاشت . در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی  را تجديد کرد ، و فرهنگ شيعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون يعقوب بن اسحاق کندی  ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعليمات آن امام ، گرديد . در قدرت علمی  امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همين يعقوب بن اسحاق کندی فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ايرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد .

شهادت امام حسن عسکری  (ع )
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجری نوشته اند . در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد روزی برای پدرم ( که وزير معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - يعنی  حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . يکی از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود ، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای  مسيحی و يهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين کارها را برای  آن مي کردند که آن زهری  که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود . بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی  خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او مي کردند ... . اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانه های  مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسيار مي کردند ، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بيابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع ) و حضرت موسی  (ع ) تکرار مي شد . حتی قابله هايی  را گماشته بودند که در اين کار مهم پی جويی  کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموريت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی مي دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد ، از کردار زشت خود پشيمان شد . بناچار اطبای مسيحی و يهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ويژه در مأموريتهايی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در ميان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از اين دلسوزيهای ظاهری هدف ديگری  داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری  (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گريه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشييع جنازه آن حضرت شدند .

ماجرای جانشين بر حق امام عسکري
ابوالاديان مي گويد : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) مي کردم . نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی  شد و صدای گريه و شيون از خانه من خواهی شنيد ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالاديان به امام عرض مي کند : ای سيد من ، هرگاه اين واقعه دردناک روی  دهد ، امامت با کيست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . ابوالاديان مي گويد : دوباره پرسيدم علامت ديگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالاديان مي گويد : باز هم علامت ديگری بگو تا بدانم . امام مي گويد : هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست . ابوالاديان مي گويد : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگری  بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسيدم صدای شيون و گريه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری  را ديدم که نشسته ، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند . من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم . اما او جوابی نداد و هيچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ايستاد ، طفلی گندمگون و پيچيده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بيرون آمد و ردای جعفر را کشيد و گفت : ای عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ايستاد . سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی  امام علی النقی عليه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسيد : اين کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام . در اين موقع ، عده ای  از شيعيان از شهر قم رسيدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند : بگو که نامه هايی که داريم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هايی  است از فلان و فلان و هميانی ( کيسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شيعيانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : برويد و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد . رفتند و از کودک اثری نيافتند . ناچار " صيقل " کنيز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است . ولی هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 10 دی 1393برچسب:, | 13:26 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

ضربان قلب عشاق است حسین

ابوبکر بن حسن(به عربی: ابوبکر بن حسن بن علی بن ابی طالب) پدرش حسن بن علی و مادرش اُم وَلَد است. وی در ۱۰ محرم در کربلا کشته شد. نام وی بنا به مشهور ابوبکر است، ولی برخی او را عبداللّه‏، یا عبداللّه‏ الاکبر نیز نوشته‏اند. به اعتقاد برخی وی و قاسم بن حسن از یک مادر بودند. به روایت برخی منابع، امام حسین دخترش سکینه را به ازدواج وی در آورد.


وی پس از برادرش قاسم بن حسن به میدان رفت. مقبره وی در مقبره دستجمعی شهدای هاشمیان در پایین حرم حسینی است. نام وی در زیارت ناحیه وارد گشته و آمده‌است: «السلام علی ابی بکر بن الحسن الولی، المرمی بالسهم الردی، لعن الله قاتله عبدالله بن عقبه الغنوی»

او در کربلا

ابوبکر همراه عمویش امام حسین از مدینه تا مکه و سپس به کربلا آمد و در روز عاشورا به میدان رفت و پس از نبردی دلاورانه با تیر عبداللّه‌ عُقْبَهْ غَنَوی به شهادت رسید. امام باقر در حدیثی وی را عُقْبَه غَنَوی معرفی کرده است، ولی برخی قاتل او را حرملة بن کاهل اسدی دانسته‌اند.

بنابراین احتمال می‌رود، چنان که صاحب بحارالانوار اشاره کرده است عبداللّه‌ بن عقبه و حرمله در به شهادت رساندن وی شریک بوده باشند.

ابوالفرج اصفهانی شهادت ابوبکر بن حسن را پیش از شهادت قاسم بن حسن دانسته است. ولی برخی دیگر شهادتش را پس از شهادت قاسم آورده‌اند

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 9 دی 1393برچسب:, | 20:8 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

از شهدای کربلا و اصحاب دلاور امام حسین (ع) بود ؛ از جمله کسانی که سیدالشهداء (ع) در لحظات تنهایی ، نام برخی از یاران را می برده و صدا می زده است : « وَ یا إ براهیمَ بنَ الحَصین ... » . رجز او در میدان نبرد چنین بود :

اَضرِبُ مِنکم مَفصَلا وَ ساقا

لِیهرَقَ الیومُ دَمی اِهراقا

وَ یرزَقَ المَوتَ أبُو إ سحاقا

أعنی بَنِی الفاجِرَةِ الفُساقا

وی بعد از ظهر عاشورا در کنار امام حسین (ع) به شهادت رسید


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 9 دی 1393برچسب:, | 19:59 | نویسنده : اصغر نوربخش |

السلام علیک یا ابا عبدالله.....

در این جلسه که دوستان ومحبین اهل بیت از بیانات معلم عزیز قرآن حاج آقا خیری زاد در خصوش مسائل توحیدی وعبادی وراز خلقت و....استفاده کردند . ودر پایان به برگزاری جلسه پرسش وپاسخ  در مورد ومحور مطالب ذکر شده پرداخته شد. ودر همین جلسه بنا شد. در جلسات آتی ضمن مطاله دوستان در خصوص موضوعات از پیش تعیین شده ، به پرسش وپاسخ در موضوعات مشخص شده ورفع ابهام در خصوص آنها پرداخته شود. امید است که موثر واقع شود..... انشاءالله  


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 9 دی 1393برچسب:, | 16:40 | نویسنده : اصغر نوربخش |

عالـم بزرگــوار مرحـوم آیت‌الله علاـمه “ملاّ محـمّد هاشم خراســانی”* می‌نویســد: عالم جلیل شیخ محمّدعلی شامی که از جمله علمای نجف اشرف بود به حقیر فرمود: جدّ مادری من، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیه‌السلام را در خواب دید که فرمودند: «به پدرت بگو: به والی بگــوید: میان لـحد و جسـد من آب افتــاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمــیر کند.»

ـ

دختر به سیّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّــن، به خواب اعتنا ننمــود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همــین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!

سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.

صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.

ـ

حرم را قُرق کردند و لحــد را شکافتند. دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.

ـ

سیّد در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من.. وای بر من.. به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّـاله و کفن فرسـتاده ولی اکنون فهمـیدم دروغ بوده، چـون دختر با پیراهن خـودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کـنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم  و دیگر به عنوان “رقیّه بنت الحسین” شناخته نشـود و من نتوانم جواب بدهم.

ـ

javanenghelabi - roghayah 1ـ

سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهــاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.

وقت نماز که می شد سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشــت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. و از معجزه آن حضرت این که سیّد در این ســه روز احتیاج به غذا و آب و تجدیــد وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. دعای سیّد به اجابت رســید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را “سیّد مصطفی” گذاشت.

آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه را به سید ابراهیم واگذار کــرد.

این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» « آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود.»

ـ

پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید.

فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی مــعروف و مشهور به “مستجاب الدعوه هستند به گونه‌ای که هر گاه دست خود را به موضع دردناک بیماری بگذارند فوری آرام می‌شود و این اثر را از جدّ بزرگ خود به ارث برده‌اند که این خاصیت، ناشی از نگهداری بدن شریف آن مظلومه به مدت سه شبانه‌روز است.

این موضوع پیش از این به صورت روضه‌خوانی از سوی حجت‌الاسلام سید حسین مؤمنی و حجت‌الاسلام سید عبدالله فاطمی‌نیا، در حرم مطهر امام رضا(ع) خوانده شده و مورد تأیید علما نیز قرار گرفته است.


*ملامحمد هاشم خراسانی معروف به ثقةالاسلامی در سال (۱۲۴۲ ش) (۱۲۸۰ ق) در مشهد به دنیا آمد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم، رهسپار نجف اشرف گردید و در مدت دوازده سال از محضر عالمانی همچون آخوند خراسانی و سید اسماعیل صدر بهره‏مند شد. ملاهاشم خراسانی پس از بازگشت از نجف، راهی مشهد گردید و در حوزه درس آیت‏اللَّه سیدعلی حائری یزدی شرکت جُست و از آن پس به تحقیق و تالیف همت گمارد. آثار متعددی از ملامحمدهاشم خراسانی به جای مانده که مهم‏ترین آنها عبارتند از: مُنتَخَبُ التواریخ به فارسی در تاریخ معصومان و برخی از امامزادگانِ مدفون در ایران و نیز علمایی که در مشهد، هرات، اصفهان و شیراز به خاک سپرده شده‏اند ؛ حُسنُ العاقبةُ فی سَعادَةِ الخاتَمه و نیز غایةُ الآمال فی حُسنِ خواتیم الاعمال. این عالم و مورخ گرانقدر سرانجام در بیست و هشتم اسفند ۱۳۱۲ش برابر با سوم ذی‏حجه ۱۳۵۲ق در هفتاد سالگی در مشهد به لقاءاللَّه پیوست و در همان شهر به خاک سپرده شد.


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 7 دی 1393برچسب:, | 15:20 | نویسنده : اصغر نوربخش |

عاشق خونین بال عمو

 

abdellah

مادرش بنت سلیل، و هنگام شهادت یازده ساله بود. او در آخرین لحظات در آغوش حضرت امام حسین علیه‏السلام به شهادت رسید.
هنگامی که امام علیه‏السلام تنها مانده بود، عبدالله که پسر بچه‏ای بیش نبود، استغاثه‏ی عمویش را شنید و از خیمه بیرون دوید تا به عمویش کمک کند. امام علیه‏السلام به خواهرش زینب علیهاالسلام فرمود: مگذار عبدالله بیاید، ولی او موفق نشد و عبدالله خود را به عمویش رسانید و گفت: سوگند به خدا که از عمویم جدا نخواهم شد.

عبدالله که در کنار عمویش بود، ابحر بن کعب و یا حرمله بن کاهل (لعنه الله علیهما) قصد جان امام علیه‏السلام را کردند در حالی که آن حضرت روی زمین افتاده بود. عبدالله در حالی که با دستش از عمویش دفاع می‏کرد به آن دو گفت: ای زنازاده می‏خواهی عمویم را بکشی؟! ابحر دست عبدالله را با شمشیر قطع کرده و امام او را به آغوش می‏گیرد و حرمله (لعنه الله علیه) او را در آغوش عمویش با تیری به شهادت می‏رساند.
ولی بنا به قول خوارزمی عبدالله بن حسن علیهماالسلام جوانی مبارز بوده که جهاد کرده و چهارده نفر از دشمن را به هلاکت رسانیده و سپس به دست هانی بن ثبیت حضرمی به شهادت رسیده و هنگام جهاد رجز ذیل را می‏خوانده:

 

ان تنکرونی فانا ابن‏حیدره
ضرغام اجام و لیث قسوره

علی الاعادی مثل ریح صرصره
اکیلکم بالسیف کیل السندره

 

 

«اگر مرا نمی‏شناسید من پسر حیدرم – که شیر شکارگر بیشه‏ هاست.
بر سر دشمنان تندباد مرگم – که شما را به وسیله شمشیری با پیمانه بزرگ و سنگین می‏زنم».

امام علیه‏السلام به عبدالله که از جدا شدن دستش به شدت درد می‏کشید، فرمود:

«یا ابن اخی اصبر علی ما نزل بک فان الله یلحقک علی آبائک الطاهرین الصالحین برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه‏السلام و حمزه و جعفر و الحسن:… اللهم امسک عنهم قطر السماء و امنعهم برکات الارض فان متعتهم الی حین ففرقهم فرقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض عنهم الولاه ابدا فانهم دعونا لینصرونا فعدو علینا فقتلونا».

«فرزند برادرم صبر کن که خداوند تو را به پدران پاک و صالحت، رسول خدا علیه‏السلام علی علیه‏السلام حمزه، جعفر و حسن علیهم‏السلام ملحق خواهد نمود. خدایا این مردم ستمگر را از باران رحمت و از برکات زمین محروم فرما، و اگر عمر طبیعی به آنان دادی، به بلای تفرقه و تشتت مبتلایشان گردان. فرمانروایشان را از آنان خشنود نگردان، که آنان ما را با وعده نصرت و یاری، دعوت و سپس به جنگ ما قیام کردند.»

راه حل این دو قول متفاوت این است که طبق نقل بعضی از تواریخ، حضرت امام حسین علیه‏السلام دو نفر از پسرانش عبدالله نام داشتند: عبدالله اکبر و عبدالله اصغر. و مرسوم هم بوده که پسوندها اکبر و اصغر استفاده می‏کردند. مثل علی اکبر و علی اصغر.
لذا آن عبدالله که دستش قطع شده و در آغوش حضرت به شهادت رسیده عبدالله اصغر نام داشته و آن که در میدان مبارزه کرده و شهید شده عبدالله اکبر بوده است.
در حدیث روایت شده از شیخ مفید – رضوان الله علیه – که گفت: عبدالله بن الحسن بن علی هنوز به حد بلوغ نرسیده بود که در جوار عمویش امام حسین علیه‏السلام ایستاد: زینب دخت امام علی علیه‏السلام به سویش شتافت تا از رفتن وی به جبهه‏ ی جنگ جلوگیری کند، امام حسین به زینب فرمود: خواهرم او را بازدار. ولی عبدالله به شدت مخالفت و امتناع کرد و گفت: به خدا سوگند از عمویم جدا نخواهم شد.
ابجر فرزند کعب با شمشیر سعی در یورش به امام حسین را داشت که عبدالله فریاد برآورد: ای پسر زن بدکاره، می‏خواهی عمویم را به قتل برسانی؟ ابجر با شمشیر نوجوان را مورد حمله قرار داد و با شمشیر دست او را قطع کرد به طوری که دستش از بدنش آویزان شد. عبدالله فریاد برآورد: ای عمو… ای پدر. امام حسین او را به آغوش کشید و فرمود: پسر برادرم، بر آنچه بر تو نازل گردیده صبر پیشه کن و آن را نیکو پندار و خداوند تو را به اجداد صالحت ملحق خواهد کرد. سپس دست خود را بالا برده و دعا نموده: پروردگارا… اگر آنان را که تاکنون مهلت داده‏ای گروه، گروه متفرق کن و همانند حیوانهای بیابانی سرگردان نما و فرمانروایان را از ایشان راضی مگردان، آنان ما را خواندند تا به ما یاری رسانند ولی بر ما تاختند و ما را به قتل رساندند.
السید در اللهوف می‏گوید: حرمله با تیری او را نشان گرفت و در امان عمویش امام حسین به قتل رساند.
شجاعت امام حسن مجتبی علیه‏ السلام این گونه در وجود فرزندانش – حتی آن کودک خردسال – دمیده شده بود.


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 6 دی 1393برچسب:, | 19:4 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

در فضيلت زیارت عاشورا رواياتي ذکر شده است که ما در اينجا برخي از آنها را مي آوريم.

 
روايت اول

شيخ طوسى در كتاب مصباح المجتهد از محمد بن اسماعيل بن يزبع و او از "صالح بن عقبه" و او از پدرش و او از امام باقر(عليه‎السلام) روايت مي‎كند كه فرمود: هر كس حسين بن على (عليهماالسلام) را در روز عاشورا،دهم محرم زیارت كند و نزد قبر آن حضرت گريان شود روز قيامت خداوند را با ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد ملاقات كند، آن هم ثواب حج و عمره و جهادى كه در خدمت رسول اكرم و ائمه طاهرين(عليهم‎السلام) بوده باشد.

راوى مي‎گويد: عرض كردم فدايت شوم براى كسى كه در شهر يا كشور ديگريست و نمى‎تواند در آن روز خود را به قبر آن حضرت برساند چه ثوابى خواهد بود؟

حضرت فرمودند: اگر چنين باشد به صحرا يا بالاى بام خانه خود رود و با اشاره به سوى قبر آن حضرت، سلام داده و بر لعن قاتلان آن حضرت جديت كند، و بعد دو ركعت نماز بخواند و اين كار را هنگام برآمدن روز قبل از ظهر انجام دهد، آنگاه هم خودش در مصيبت آن حضرت گريه كند و هم اگر ترسى نداشته باشد امر كند تا خانواده او نيز بر آن حضرت گريه كنند و در خانه‎اش مجلس ‍ مصيبتى برپا كرده و مصيبت حضرت سيدالشهداء را به يكديگر تعزيت گويند. من ضامن مي‎شوم كسى كه اين عمل را انجام دهد خداوند تمام آن ثواب‎ها را به او عنايت فرمايد.

امام باقر(عليه‎السلام) فرمود: هر كس حسين بن على(عليهماالسلام) را در روز عاشورا زیارت كند و نزد قبر آن حضرت گريان شود؛ روز قيامت خداوند را با ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد ملاقات كند، آن هم ثواب حج و عمره و جهادى كه در خدمت رسول اكرم و ائمه طاهرين(عليهم‎السلام) بوده باشد.

راوى عرض كرد چگونه يكديگر را تعزيت بگوييم؟ فرمود بگوييد:

اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين عليه‎السلام و جعلنا و اياكم من الطالبين تباره مع وليه الامام المهدى من آل محمد عليهم‎السلام؛ يعنى خداوند اجر ما را به سوگوارى بر حسين(عليه‎السلام) بيفزايد و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولى خود امام مهدى آل محمد(عليهم‎السلام) قرار دهد.

آنگاه حضرت فرمودند: اگر مي‎توانى آن روز از خانه بيرون مرو كه روز نحسى است و حاجت مؤمن برآورده نمى‎شود و اگر هم برآورده شود ميمون و مبارك نخواهد بود.

 روايت دوم

صالح بن عقبه و سيف بن عميره نقل مي‎كنند كه علقمة بن محمد الخضرمى گفت: به امام باقر (عليه‎السلام) عرض كردم دعايى به من تعليم فرماييد كه اگر از نزديك زیارت كردم بخوانم و دعايى كه اگر از دور اشاره به سلام كردم بخوانم .

حضرت فرمودند: اى علقمه هر گاه تو اشاره به سلام نمودى و دو ركعت نماز را خواندى هنگام اشاره به آن حضرت بعد از تكبير اين قولزیارت عاشورا را بگو . پس اگر تو اين زیارت را خواندى دعا كرده‎اى به آنچه كه ملائكه زائر حسين دعا مي‎كنند و خداوند صد هزار هزار درجه براى تو مي‎نويسد و مانند كسى هستى كه با امام حسين(عليه‎السلام) شهيد شده و در درجات آنها شركت كرده باشد و براى تو ثواب زیارت هر پيغمبر و رسول و هر زائرى كه امام حسين(عليه‎السلام) را زیارت كرده نوشته شود.

بعد از نقل زیارت علقمه مي‎گويد: امام باقر(عليه‎السلام) به من فرمودند اگر بتوانى هر روز در خانه خود اين زیارت را بخوانى تمام اين ثواب‎ها براى تو خواهد بود.

روايت سوم

شيخ در مصباح از محمد بن خالد طيالسى و او از سيف بن عميره نقل مي‎كند كه گفت پس از آن كه امام صادق(عليه‎السلام) از حيره به مدينه تشريف بردند با صفوان بن مهران و جمعى ديگر از اصحاب به نجف اشرف رفتيم. پس از آن كه زیارت اميرالمؤمنين(عليه‎السلام) فارغ شديم صفوان خود را به طرف قبر حضرت سيدالشهداء نمود و به ما گفت از اين مكان آن حضرت را زیارت كنيد كه من در خدمت امام صادق(عليه‎السلام) بودم كه از اين مكان آن حضرت را زیارت نمود.

آنگاه شروع به خواندن زیارت عاشورا كرد و بعد از نماز زیارت، دعاى علقمه را كه پس از زیارت عاشورا مي‎خوانند، خواند.

 

"سيف بن عميره" مي‎گويد به صفوان گفتم وقتى علقمة بن محمد زیارت عاشورا را براى ما نقل كرد اين دعا را نگفت .

صفوان گفت در خدمت امام صادق(عليه‎السلام) به اين مكان آمديم چون آن حضرت زیارت عاشورا خواندند پس از خواندن دو ركعت نماز، اين دعا را هم خواندند. آنگاه حضرت به من فرمودند: اى صفوان مواظب اين زیارت و دعا باش و اينها را بخوان كه من ضامن مي‎شوم هر كس اين زیارت و دعا را چه از دور و چه از نزديك بخواند زیارتش مقبول شود و سعيش مشكور گردد و سلامش ‍ به آن حضرت برسد و حاجت او از طرف خداوند برآورده شود و به هر مرتبه‎اى كه بخواهد برسد و او را نوميد برنگردانند.

اي صفوان من اين زیارت را با اين ضمان از پدرم يافتم و پدرم از پدرش على بن الحسين(عليهماالسلام) با همين ضمان و او از امام حسين(عليه‎السلام) با همين ضمان از برادرش امام حسن(عليه‎السلام) با همين ضمان و امام حسن(عليه‎السلام) از پدرش اميرالمؤمنين(عليه‎السلام) با همين ضمان و اميرالمؤمنين از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) با همين ضمان و رسول خدا(صلي الله عليه آله) از جبرئيل با همين ضمان و جبرئيل اين زیارت را با همين ضمان از خداى عز و جل يافت و خداى عز و جل به ذات خود قسم خورده است كه هر كس امام حسين(عليه‎السلام) را با اين زیارت از دور يا از نزديك زیارت كرده و با اين دعا، دعا كند، زیارت او را قبول مي‎كنم و خواهش او را هر قدر كه باشد مى‎پذيرم و سؤالش را عطا مى‎کنم، پس نااميد از طرف من برنمي‎گردد بلكه مسرور و خوشحال، با حاجت روا شده و فوز بهشت و آزادى از آتش برمي‎گردد و شفاعت او را درباره هر كس غير از دشمن اهل بيت قبول مى‎كنم .

آنگاه صفوان گفت كه حضرت صادق(عليه‎السلام) به من فرمودند: هر وقت حاجتى برايت پيش آمد در هر مكانى كه هستى زیارت اين دعا را بخوان و حاجت خود را از خداوند بخواه كه برآورده مى‎شود و خداوند و رسول او خلف وعده نمى‎كنند.

نيز اگر چه در خبر علقمه زیارت عاشورا اختصاص به روز عاشورا دارد ولى در خبر صفوان آمده كه امام فرموده اگر بتوانى امام حسين عليه السلام را هر روز به اين زیارت بخوانى بجا آورد كه تمام اين ثوابها براى تو خواهد بود. بلكه در عبارت كامل الزيارة آمده است كه اگر بتوانى هر روز عمرت اين زیارت را بخوان .

نيز براى برآمدن حاجات و امور مهم ، خواندن زیارت عاشورا بسيار مجرب است و در ذيل خبر صفوان فرمود هر گاه برايت حاجتى پيش آيد اين زیارت را بخوان در هر كجا كه باشى و حاجت خود را از خداوند سئوال كن كه برآورده مي‎شود.

علماء براى برآمدن حاجات چهل روز پياپى خواندن زیارت عاشورا را در ساعت معين بسيار مجرب دانسته اند، گر چه در روايت چهل روز وارد نشده ولى تجربه اينمطلب را ثابت نموده است .

زیارت عاشورا ، حدیث قدسى

در فضیلت زیارت عاشورا، همین بس که از سنخ سایر زیارات نیست که به ظاهر از انشا و املای معصوم است (هر چند از قلوب مطهر ایشان چیزی جز آنچه از عالم بالا می رسد، صادر نمی شود.)

این زیارت از احادیث قدسیه ای است که به همین ترتیب، از زیارت و لعن و سلام و دعا، از حضرت احدیّت به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلی الله علیه وآله وسلم رسیده است (و به حسب تجربه، مداومت در خواندن آن در چهل روز یا کمتر، در برآورده شدن حاجات و نیل به مقاصد و دفع دشمنان بی نظیر است.)

صفوان می گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:

بر خواندن این زیارت (عاشورا) مواظبت کن. پس به درستی که من، ضامن قبولی زیارت کسی هستم که از دور و نزدیک، این زیارت را بخواند، که سعی او مشکور باشد، سلام او به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او از طرف خدا برآورده شود و به هر چه که خواهد برسد و خدا او را نومید نگرداند.(1)

رسیدن به خواسته ها و حوائج

صفوان گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:

ای صفوان! هر گاه تو را نزد خدای متعال حاجتی بود، پس زیارت کن ابا عبدالله حسین علیه السلام را به این زیارت، در هر مکانی که هستی و بخوان دعای بعد از آن را و از پروردگار خویش حاجتت را بخواه، زیرا برآورده و مستجاب خواهد شد. خداوند متعال در وعده ای که به رسول خود داده، خلاف نفرموده است.(2)

سفارش ولی عصرعلیه السلام

در حکایت تشرف جناب حاج سید احمد رشتی به خدمت حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - در سفر حج، آن حضرت فرمود: «چرا شما عاشورا نمی خوانید؟! عاشورا ! عاشورا !!.»(4)

زیارت عاشورا، چاره بلا

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی می فرمود:

اوقاتی که در سامرا، مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند، و همه روزه عده ای بر اثر این بیماری از دنیا می رفتند. روزی عده ای از اهل علم در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد، که همه در معرض خطر مرگ هستند.

مرحوم میرزای شیرازی فرمود: اگر من حکمی کنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه ی اهل مجلس پاسخ دادند: بلى. فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز، مشغول خواندن «زیارت عاشورا» شوند و ثواب آن را به روح حضرت نرجس خاتون، والده ی ماجده ی حضرت حجت بن الحسن علیه السلام هدیه نمایند، تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس، این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه، مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند.

از فردای آن روز، تلف شدن شیعیان به وسیله ی طاعون متوقف شد و همه روزه، تنها عده ای از اهل تسنن می مردند به طوری که مسئله بر همه آشکار گردید. برخی از اهل تسنن از آشنایان شیعه ی خود می پرسیدند: سبب این که دیگر کسی از شما تلف نمی شود چیست؟ به آنها گفته بودند: زیارت عاشورا. آنها هم مشغول زیارت عاشورا شدند و بلا از آنها هم برطرف گردید.»(4)

ای کاش هر روز زیارت عاشورا می خواندم

عالم جلیل، شیخ عبدالهادی حائری مازندرانی از والد خود (حاجی ملا ابوالحسن) نقل کرده است که من حاج میرزا علی نقی طباطبایی را بعد از رحلتش در خواب دیدم و به او گفتم: آیا آرزویی دارى؟ گفت: یک آرزو دارم و آن این است که چرا در دنیا هر روز «زیارت عاشورا» نخواندم.

رسم سیّد این بود که در تمام دهه ی اول محرم، زیارت عاشورا می خواند، ولی بعد از مرگ، افسوس می خورد که چرا در تمام ایام سال، موفق به این زیارت نبوده است.(5)

علامه امینی و زیارت عاشورا

دکتر محمد هادی امینی - فرزند علامه - می نویسد:

پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، در شب جمعه ای قبل از اذان صبح، پدرم را در خواب دیدم و او را بسیار شاداب و خرسند یافتم. جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی گفتم: پدر جان در آن جا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟

فرمود: فقط زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام.(6) سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون نیز توصیه می کنم که «زیارت عاشورا» را به هیچ عنوان ترک مکن.

روشی آسان برای خواندن زیارت عاشورا(7)

مولا شریف شیروانی به سند خود از امام دهم، علی بن محمد هادی علیه السلام نقل می کند: کسی که زیارت عاشورا بخواند و هنگامی که به عبارت لعن رسید یک مرتبه بگوید: «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک. اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله» و صد مرتبه بگوید: «اللهم العنهم جمیعاً».

و عبارت سلام را نیز این گونه بگوید:

«السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار، و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم»

و صد مرتبه بگوید: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»؛ مثل آن است که تمام صد لعن و صد سلام را از اول تا به آخر خوانده باشد.(8)

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 4 دی 1393برچسب:, | 10:24 | نویسنده : اصغر نوربخش |

با نام خالق محرم وصفر

این محرم وصفر است که اسلام را زنده نگه داشته است

از بیانات امام لاله ها حضرت روح الله (قدس الله النفسه زکیه)

محرم دانشگاه عشق است وصفر کارگاهی است که در آن دلدادگان  وشیفتگان حسین به مشق عشق می پردازند.

روزهایی کهگذشت زمان تلألو غم انگیز ترین وزیبا ترین ادوار بود .غمی پر از هیاهوی معرفت ورستاخیزی زیبا با ابهت شیرینترین معراج،که معراج ختم رسالت را  وصفی اکمل نمود .این تلألو در بعدی از زمان بنام محرم هبوطی نمود که از ازل واز خلقت آدم ابوالبشر تا ابد هیچ موجودی نظیرش را ندیده ونخواهد دید .واز این روست .که دلهای انسانهای آزاده را تسخیر کرد . واز آن یک وجه  با مسمی به حسین  ساطع شد تا دلها وقلبها وجانها  را اسیر کند وعقلها را زایل کرداند .آری محرم فقط بعدی از زمان نیست وکربلا هم بعدی از مکان نیست .بلکه همیشه تاریخ است .همیشه حال وهمیشه آینده است که هر واقعه را در خود می بلعد .وذوب میکند .تا یکه تاز حماسه ها  ی جاودان زمان باشد. محرم از ازل شروع شدوروضه خوان اول آن حضرت باری تعالی بود اما در عاشورا به اوج تکامل رسید تا بشر سخن اکمل رسالت خلقت را با تمام گوش جان نوش کند وپایه های بنیاد حجت الهی در منظور خلقت را محکم واستوار سازد . و شائبه سازی وشائبه پراکنیهای ایادی نامشروع و بنی امیه صفتان وابن سعد صفتان ادوار هرگز رخستی برای خود نمایی پیدانکنند . و این انقلاب به دست منتقم خون عزیز زهرا (س) و سلف خلف وصالح آن ،یعنی امام زمان (عج )سپرده شود انشاءالله.

درست است محرم وصفر شاید پایان زمانی داشته باشنددر ظاهر .وکربلادر دشتی به وسعت خود گسترده  باشد .اما تفسیر عاشقانه ی آن  در منتهای کتب عشق ،مکتوب در قلوب شیفتگان وسعتی دارد برابر با این بیان زیبا که: کل یومأ عاشورا وکل ارض کربلا.و بازمی دانیم .کل یوما تمام اعصار وکل ارض قلوب عاشقان ودلباختگان است .دلباختگانی که نه فقط در آدمیت بلکه کل موجودات ی میشود سراغشان را گرفت .از حیوان گرفته تا جماد وسنگ ونبات واشجاروجدار  و....که همه وهمه بر سند تایید آن مهر اشک   زده اند .نمونه فراوان است کافی تحقیق کنید.که نمونه ها یش را بسیاری دیده اند وبسیاری هم شنیده اند .سنگ راس الحسین ،اشجار قلعه الموت ،گریه ذلجنان به سند معتبر و دیوار کنیسه ای در شام  (که هنوز موجود است نقل شده در داستان راهب مسیحی )و..و...و .

با این حال می شود گفت محرم را صفر تفسیر می کند چرا که اربعینش میثاق دوباره بشریت با نهضت است .وآخرش باز گشایی رحل رجعت آخرین نبی است که آغاز گر بی نهایتها ست وثمر بخش ندای توحید ودر ادامه آن عروج حسن وشهد غربت فرزند خلف امیر المومنین (ع) که با نهضت مصالحه دور اندیشانه اش در نهایت خلوص عشق به دوستیها وصلح در وفاق یاران پرده از تزویر عمر وعاصان زمانه برداشت تا  تیر حیله این روباه مسلکان هرگز  بر چله اجابت ننشیند وبا این شکست مفتضحانه نقشه قتل فرزند علی را بکشند وحضرتش را در حرم امن  خانه خود مسموم کرده وغریبانه به شهادت برسانند . که نهضت امام حسن در نوع خود مثال زدنی است وچیزی کم از نهضت عاشورا ندارد.

در پایان صفر هم حکم قضا با نام نامی رضا سلا م الله علیها رقم خورد .تا طوس رنگ غربت کوچه های مدینه بگیرد.واین بار نیز آل دسیسه چون وجود امام رئوف را سدی برای رسیدن به اهداف پلید خود دیدن وخطبه های موشکافانه ی امام آب سردی بر تارک اجسام خفته وقافل ونالایق آنان بود از این رو امام را با زهر جفا مسموم نموده وشهید کردند . تا تاریخ با زهم گواه بر نقش بی بدیل آل الله در نهایت مظلومیت برای برقراری عدالت وتوحید در عالم باشد .ورضاییپ رضا درماه  صفر منتهای رضای خدا بود.  تا شهد شیرین قربتا علی الله بندگان مخلص در همراهی ایام هزن واندوه ،  مزد بزرگی باشد .که آغاز راهی دوباره برای طی طریق در سیر علی الله را در مقابلشان  ترسیم کند . محرم با تاسوعا وعاشورایش وصفر با اربعین ونهضت میلیونیش و بیست وهشت وسی ام اش نشان جاودانگی آل الله در قلوب ماست .دشمنان چه بخواهند وچه نخواهند ما تا پای جان وتا آخرین قطره خون در رکاب امام شهیدمان هستیم . واین نهضت تا ازل ادامه دارد تا به دست با کمال وکفایت منتقم خون حسین برسد انشاءالله .

ما سر شکر بر سجاده رضا ومشیت الهی می نهیم . وبا دلی سرشار از عشق به حسین وشاد از رضای پروردگار با ماه محرم وصفر وداعی به ظاهر میکنیم نه در باطن وحلول ماه ربیع را به همه ی شیفتگان خاندان پاک وطاهر آل الله تبریک وتهنیت عرض می نماییم .

یاد مان باشد  که نهضت ادامه دارد........

تبریک مجدد :

 شما در  یک مقطع بالاتر در  دانشگاه ومکتب عاشقی  پذیرفته شدید .

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 2 دی 1393برچسب:, | 16:18 | نویسنده : اصغر نوربخش |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.