بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن

خدایا، ولىّ‏ ات حضرت حجّة بن الحسن

صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی

كه درودهاى تو بر او و بر پدرانش باد

هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ

در این لحظه و در تمام لحظات

وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ

سرپرست و نگاهدار و راهبر و یارى گر

دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ

و راهنما و دیدبان باش، تا او را به صورتى

طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"

كه خوشایند اوست ساكن زمین گردانیده،

و مدّت زمان طولانى در آن بهره‏مند سازى

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...
 
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...
 
گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج موزون آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی . گل نرگس.. تو کجایی...
 الهم عجل لولیک الفرج
 
 
 

برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 29 آبان 1393برچسب:, | 18:30 | نویسنده : اصغر نوربخش |

شهادت حضرت رقیه,نحوه شهادت حضرت رقیه(س),زندگي نامه حضرت رقیه (س)

 شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»


لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.


گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.


غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.


متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!


آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!


اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.


تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سه بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.


میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.


رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.


رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.


رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا  با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.


رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.


رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.


پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.


وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.


راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.


شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.


شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم     روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد     ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم     رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید     در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم     بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من     بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق     چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه     پیش نظر مردم بیگانه بگرییم


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 27 آبان 1393برچسب:, | 17:43 | نویسنده : اصغر نوربخش |
 
متن کامل عربی و فارسی خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) در شام


 پس از شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ در روز دهم محرم سال 61 هـ .ق اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و حرم امام به اسارت دشمن درآمدند. در بامداد دوازدهم محرم خاندان رسول اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ به رهبري زينب كبري ـ سلام الله عليها ـ و امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ از كربلا بطرف كوفه حركت كردند. پس از ورود به كوفه، و خوشحالي درباريان و ابن زياد و گرفتن مراسمي به خاطره پيروزي، به طرف شام، محل استقرار يزيد حركت نمودند. وقتي سر حسين ـ عليه السّلام ـ و يارانش و اسراء در مقابل يزيد حاضر شدند، تشريفات درباري به همان فراواني بارگاه ابن زياد انجام شد. «زحر بن قيس كه كاروان را به عنوان نماينده ابن زياد هدايت مي كرد سخنراني طولاني ايراد كرد و در آن به شرح چگونگي شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ و يارانش پرداخت.» سپس از ميان مردم، بعضي ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض كردند و يزيد ساكت و جوابي نداد. وقتي بزرگان و سران اهل شام كه يزيد به مناسبت پيروزي خود، دعوت كرده بود، حاضر شدند، اسراء و سرهاي مقدس را نيز به مجلس آوردند. [1] پس از درخواست مرد سرخ پوستي از اهل شام براي كنيزي گرفتن فاطمه دختر حسين ـ عليه السّلام ـ از يزيد،[2] و جلوگيري زينب ـ سلام الله عليها ـ از اين كار و گفتگوهاي تند بين يزيد و ايشان و زدن چوب خيزران بر لبهاي مبارك امام ـ عليه السّلام ـ بود كه حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ برخاست و خطبة‌ آتشيني ايراد كردند. متن عربي اين خطبه كه در لهوف آمده است كه چنين است:
«فقامت زينب بنت علي ـ عليه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله اجمعين. صدق الله كذلك يقول: «ثم كان عاقبة الذين اساءا السوي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤون» (سورة روم، آية 10). اظننت يا يزيد ـ حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاماء ـ ان بناء علي الله هواناً و بك عليه كرامة!! و ان ربك لعظيم خطرك عنده!! فشمغت بانفك و نظرت في عطفك، جذلا مسرورا، حين رايت الدنيا لك مستوسقة، و الامور متسقة و حين صفالك ملكنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انيست قول الله عزوجل: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» (سوره ‌آل عمران، آية 178).
امن العدل يابن الطلقاء تخديرك اماء ك و نساءك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟! قد هتكت ستورهن، و ابديت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد، و يستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و يتصفح وجوههن القريب و البعيد، و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي، و لا من هماتهن حمي، و كيف ترتجي مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و كيف يستظل في ظللنا اهل البيت من نظر الينا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غير متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: يا يزيد لا تشل.

منتحياً علي ثنايا ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد شباب اهل الجنة تنكتها بمخصرتك. و كيف لا تقول ذلك، و قد نكات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتك دماء ذرية محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نجوم الارض من ‌آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشياخك، زعمت انك تناديهم! فلترون و شيكاً موردهم، و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبك بمن سفك دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافريت الاجلدك و لا حززت الا لحمك، و لتردن علي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بما تحملت من سفك دماء ذريتة و انتهكت من حرمته في عترته و لحمته و حيث يجمع الله شملهم ويلم شعشهم و ياخذ بحقهم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» و حسبك بالله حاكماً، و بمحمد خصيماً و بجبرئيل ظهيراً، وسيعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا و ايكم شر مكاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر و قدرك، و استعظم تقريعك و اسثتكثر توبيخك، لكن العيون عبري، و الصدور حري. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء، فهذه الايدي تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلك الجثث الطواهر الزواكي تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شيكا مغرما، حين لا تجد الا ما قدمت يداك، و ماربك بظلام للعبيد، فالي الله المشتكي. و عليه المعول فكذكيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك فوالله لا تمعون ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تددك امرنا، و لا ترحض عنك عارها، و هل رايك الافندا و ايامك الاعددا، و جمعك الا بددا، يوم ينادي المناد، الا لعنة الله علي الظالمين، فالحمد لله الذي ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد، و يحسن علينا الخلافة، انه رحيم و دود. و حسبنا الله و نعم الوكيل.»[3]


عين متن لهوف در كتاب ابو مخنف نيز وارد شده است و ترجمة آن از ابومخنف چنين است:


«زينب دختر علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خداي سبحانه كه فرمود: «سزاي كساني كه مرتكب كار زشت شدند زشتي است، آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند و به آن ها استهزاء نمودند.» اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را «گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آنها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك»
آيا اين از عدالت است، اي فرزند بردگان آزاد شده [بردگان آزاد شده ی رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله] ، كه تو، زنان و كنيزگان خود را پشت پرده نگه داري ولي دختران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ اسير باشند؟ پرده حشمت و حرمت ايشان را هتك كني و صورتهايشان را بگشايي، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومي و غريب چشم بدانها دوزند، و نزديك و دور و وضيع و شريف چهرة آنان را بنگرند در حالي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبوده و چگونه اميد مي رود كه مراقبت و نگهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را جويده و از دهان بيرون افكنده است، و گوشتش به خون شهيدان نمو كرده است. (كنايه از اين كه از فرزند هند جگر خوار چه توقع مي توان داشت) چگونه به دشمني با ما نشتابد آن كسي كه كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه با ديدة بغض و عداوت در ما مي نگرد. آن گاه بدون آن كه خود را گناهكار بداني و مرتكب امري عظيم بشماري اين شعر مي خواني:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا يا يزيد لا تشل
و با چوبي كه در دست داري بر دندانهاي ابو عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد جوانان اهل بهشت مي زني. چرا اين شعر نخواني حال آن كه دل هاي ما را مجروح و زخمناك نمودي و اصل و ريشة ما را با ريختن خون ذرية رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب بريدي، آن گاه پدران و نياكان خود را ندا مي دهي و گمان داري كه نداي تو را مي شنوند. زود باشد كه به آنان ملحق شوي و آرزو كني كاش شل و گنگ بودي نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي. بارالها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه به ما ستم كرد و فرو فرست غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت. اي يزيد! به خدا سوگند نشكافتي مگر پوست خود را، و نبريدي مگر گوشت خود را و زود باشد كه بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شوي در حالتي كه بر دوش داشته باشي مسئوليت ريختن خون ذرية او را، و شكستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامي كه خداوند جمع مي كند پراكندگي ايشان را، و مي گيرد حق ايشان را «و گمان مبر آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند.» و كافي است تو را خداوند از جهت داوري و كافي است محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت.
و بزودي آن كس كه كار حكومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند كه پاداش ستمكاران بد است و در يابد كه مقام كدام يك از شما بدتر و ياور او ضعيف تر است. و اگر مصايب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولي بدان قدر تو را كم مي كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار مي شمارم، اين جزع و بي تابي كه مي بيني نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشمها گريان و سينه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است كه نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) كه حزب شيطانند، كشته گردند و خون ما از دستهايشان بريزد، و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد هاي پاك و پاكيزه را گرگهاي بيابان سركشي كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند (كنايه از غربت و بي كسي آنها). اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود باشد كه اين غنيمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه از پيش فرستاده اي، و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده، به خدا شكايت مي كنيم و بر او اعتماد مي نماييم.
اي يزيد! هر كيد و مكر كه داري بكن، هر كوشش كه خواهي بنماي، هر جهد كه داري به كار گير، به خدا سوگند هرگز نتواني نام و ياد ما را محو كني، وحي ما را نتواني از بين ببري، به نهايت ما نتواني رسيد، هرگز ننگ اين ستم را از خود نتواني زدود، راي توست و روزهاي قدرت تو اندك و جمعيت تو رو به پراكندگي است،‌در روزي كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد.
سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت كرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا مي خواهيم كه ثواب آنها را كامل كند و بر ثوابشان بيفزايد، و براي ما نيكو خلف و جانشين باشد، كه اوست خداوند رحيم و پروردگار ودود، و ما را كافي در هر امري و نيكو وكيل است.»[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. منتهي الامال شيخ عباس قمي.
2. تاريخ الرسل و الملوك طبري.
3. نفس المهموم، شيخ عباس قمي.

[1] . جعفري، سيدحسين محمد، تشيع در مسير تاريخ، مترجم سيدمحمدتقي آيت اللهي، چاپ10، ص80.
[2] . فاطمه دختر حسين ـ عليه السّلام ـ فرموده هنگامي كه ما را با آن وضع رقت بار وارد مجلس يزيد نمودند، يزيد از مشاهدة حال ما متاثر شد همان وقت يكي از شامي ها كه آدمي سرخ گون بقود چشمش به من كه دختري زيبا چهره بودم افتاد و به يزيد گفت چقدر مناسب است اين كنيزك را به من بخشايي ... شيخ مفيد، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چ سوم، 76، ص 479.
[3] .ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.
[4] . ابومخنف، مقتل الحسين (اولين مقتل سالار شهيدان)، مترجم سيد علي محمد موسوي جزايري، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.

برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 26 آبان 1393برچسب:, | 18:41 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 

امام در طی مسیر مکه تا کربلا حدود بیست منزل را پشت سر گذاشت که به اختصار به شرح

برخی از آن می پردازیم: 

وادی العتیق 

امام علیه السلام روز شنه- دوازدهم ذیحجه – به آنجا رسیدند.در این مکان عون و محمد،فرزندان

عبدالله بن جعفر طیار نیز به ایشان پیوستند. 

وادی صفراء 

ورود امام حسین علیه السلام در این منزل مصادف با روز یکشنبه سیزدهم ذیحجه بود.در این منزل

مُجمَّع و عبّاد نیز به امام پیوستند.

 ذات عِرق 

روز دوشنبه،چهاردهم ذیحجه.ریاشی از قول راوی نقل کرده است که امام را دیدم در بر درب خیمه

تکیه نموده در حالی که نوشته ای قرائت می کرد.زمانی که از علت حضورشان جویا شدم فرمودند:

"...اینها نامه های اهل کوفه است،ولی همین صاحبان نامه ها مرا خواهند کشت وچون چنین کنند

هر فعل حرامی را بدون بیم از عذاب الهی انجام دهند و در این حال خدا کسی را بسوی آنها خواهد

فرستاد و آنها را از دم تیغ خواهد گذرانید..."

 الحاجر من بَطن الرمة

================ 

محل تلاقی راه بصره و کوفه. روز پانزدهم ذیحجه- سه شنبه – امام علیه السلام قیس بن مسهر

را به همراه نامه ای به کوفه فرستاد.مضمون نامه این بود:"بسم الله الرحمن ارحیم از حسین بن

علی بسوی برادرانش از مومنین و مسلمین،سلام علیکم،من خدای یکتا را حمد می کنم،اما

بعد،نامۀ مسلم بن عقیل به دست من رسید و او به من خبر داده از حسن رأی و تصمیم اشراف و

اهل مشفرت شما بر یاری کردن ما و طلب حق ما و من از خدای متعال مسئلت میکنم که در حق ما

احسان نموده و شما را اجری بزرگه عطا فرماید.من روز سه شنبه هشتم دیحجه از مکه بیرون

آمدم.وقتی فرستادۀ من نزد شما رسید در کار خود شتاب کنید و هرچه لازمۀ کار است تدارک کنید

که در همین روزها من خواهم رسید ان شاالله،

والسلام علیکم و رحمةالله." 

الاجفُر

 =====

پنجشنبه،هفدهم ذیحجه.در این مکان عبدالله بن مطیع عدوی با امام ملاقات کرد و علت حضور امام را

جویا شد.امام در پاسخ چنین فرمودند:"پس از مرگ معاویه،مردم عراق به من نامه نوشتند و مرا دعوت نمودند." 

خزیمیّه

جمعه،هجدهم ماه ذیحجه.امام یک شبانه روز در این منزل توقف کردند. 

شقوق

یکشنبه،بیستم ذیحجه.در این منزل فردی که از کوفه می آمد از ایشان علت ادامۀ مسیرشان را به سوی

کوفه جویا شد؛زیرا این کوفیان بودند که مسلم را به شهادی رساندند.پس امام در پاسخ به او این اشعار

را انشاد فرمودند: "اگر دنیا نفیس و گرانبهاست،بهشت که محل پاداش الهی است گرامی تر وگرانبها تر

است.اگر نتیجۀ گردآوری اموال بجا گذاردن آنهاست،چرا جوانمرد به آن بخل ورزد؟اگر رزقها برای آدمیان

مدر شده،هرچه حرص در کسب روزی کمتر اشد زیباتر استاگر بدنها برای مرگ آفریده شده اند،

کشته شدن آدمی در راه خدا افضل است."

 

14-زَباله

====== 

چهارشنبه،بیست و سوم ذیحجه.در این روز خبر شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله بن

یقطر را به امام علیه السلام رساندند.امام که می خواستند همه آگاهانه با ایشان همراه شوند به

همراهان خود فرمودند:"هرکس از شما خواهد،می تواند باز گردد و بر او ملامتی نیست چرا که

تعدّی نداشته است."پس بیوفایان از گرد امام پراکنده شدند.

 القاع

=====

 پنجشنبه،بیست و چهارمذیحجه.طبری از ابومخنف و او از لوزان از قبیلۀ بنی عکرمه نقل کرده که

یکی از خویشان اوپس از پرس و جو از مقصد امام علیه السلام سعی کرد تا ایشان را از تصمیم

خود برای رفتن به کوفه منصرف کند؛زیرا با وقایع اخیر مثل این بود که امام به استقبال نیزه ها

و شمشیرها بروند.امام حسین علیه السلام فرمودند:"ای بندۀ خدا!آنچه را که تو گفتی بر ما

پوشیده نیست و رأی همان است که تو دیدی اما برمقدرات الهی کسی غالب نخواهد شد."

 

شَراف

=====شنبه،بیست و ششم ذیحجه.امام علیه السلام سحرگاهان به جوانان امر کردند تا آب زیاد

بردارند.عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین بسوی کوفه آگاه شد حصین بن تمیم را با لشگری

فرستاد تا مسیرها را تحت نظر بگیرند.یکی از گروه های اعزامی حر بن ریاحی بود که نزدیک به

هزار نفرهمراهش بود.

 ذوحُسَم

=======

یکشنبه،بیست و هفت ذیحجه.هنگام ظهر حر بن ریاحی با هزار سوار جلوی امام قرار گرفت.

امام رو به یاران خود فرمودند:"این گروه و اسبانشان را سیراب کنید."هنگامۀ اذان ظهر امام در

حالی که ردایی بر دوش داشتند رو به مردم فمودند:"ای مردم!من بسوی شما نیامدم تا اینکه

نامه های شما به من رسید وفرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به ند شما آیم

و گفتید که ما امام نداریم،باشد که بوسیلۀ من خدا شما را هدایت کند.پس اگر بر سر عهد و پیمان

خود هستید من به شهر شما می آیم و اگرآمدنم را نا خوش می دارید من باز گردم." اما آن گروه در سکوت

باقی ماندند. 

پس همه به امام علیه السلام اقتدا کرده و نماز ظهر را اقامه کردند.سپس هنگامۀ نماز عصر فرا رسید.

امام حسین پس از حمد وثای الهی فرمودند:"ای مردم!اگر تقوا را پیشه سازید ...،ما اهل بیت سزاوارتر

به ولایتبر شما هستیم از مدعیانی که ادعای حقی را می نمایند که مربوط به آنها نیست .

و رتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در ح شما جفا روا می دارند.اگرشما برای ما چنین حقی

را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید .

و نامه های شما با گفتارتان و آرائتان یکی نیست،من از همین جا باز خواهم گشت." 

حر بن یزید ریاحی از وجود نامه ها اعلام بی اطلاعی کرد و گفت که آمده تا امام را به نزد عبیدالله

بن زیاد ببرد.امام به یارانش فرمود که بازگردند اما حر و همراهانش مانع ایشان شدند و گفت:شما

را بایدنزد عبیدالله بن زیاد ببرم و اگر از آمدن با من خود داری می کنید پس راهی را انتخاب کنید که

به کوفه و مدینه ختم نشود.پس امام علیه السلام از ناحیۀ چپ راه«عذیب»و«قادسیه»حرکت کردند

و حر هم همراهشان حرکت می کرد.

البِیضة

====== 

امام حسین در این منزل اصحاب حر بن یزید ریاحی را خطاب دادند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

"ای مردم!رسول خدا فرمود:هر کس سلطان ستم پیشه ای را که محرمات الهی را حلال و پیمان

خداوندی را شکسته و باسنت من مخالفت کرده و ستم بر بندگان خدا روا داشته باشد،تایید کند

و به انکار او برنخیزد،جایگاهش آتش و عذاب الهی باشد."سپس به بازگویی ظلم وستم بنی امیه   

پرداختند و فرمودند:"شما به من نامه ها نوشتید و فرستادگان خود را نزد من فرستادید و گفتید

که با من بیعت کرده اید و مرا در این قیامتنها نمی گذارید! اکنون اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید...

من پیشوایی شما را می پذیرم و اگر چنین نکنید و بر عهد خود پایبند نباشید ... بجان خودم قسم

که از شما عجیب نیست؛چرا که با پدر و برادر و پسر عمّم مسلم همین گونه رفتار کردید. ...هر کس

پیمان شکند از زیان پیمان شکنان برخوردار خواهد بود و خداوند بزودی مرا از شما بی یاز خواهد کرد

.والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته."

الرُّهیمه

====== 

در آنجا مردی از اهالی کوفه از امام دربارۀ علل خروج ایشان از مدینه پرسیدند و ایشان در پاسخ

چنین فرمودند:"ای ابا هرم!بنی امیه بی حرمتم داشتند،صبوری کردم،اموالم را گرفتند تحمل کردم،

و به دنبال ریختن خون منهستند؛لذا از حرم امن خداوندی خارج شدم و به خدا سوگند مرا خواهند کشت

،و چو چنین کنند خداوند لباس ذلت بر اندامشان می پوشاند و شمشیر برنده ای را برای آنها مهیا

می کند و کسی را بر آنها مسلط کند که آنان را به خاک مذلّت بنشاند." 

عذیب الهجانات

========= 

 

دوشنبه،بیست و هشتم ذیحجه. 

نینوا

 ========

دوم محرم سال 61 هجری. 

در سپیدۀ صبح و پس از نماز صبح،پیکی از جانب عبیدالله بن زیاد به نزد حر و یارانش آمد و نامه ای

به او داد که مضمونش چنین بود:"چون نامۀ من به تو رسید و فرستادۀ من نزد تو آمد،حسین را نگاه

دار و کار را بر او تنگ گیر،و او را فرود میاور مگر در بیابان بی سنگر و بدون آب!و من به تو گفته ام

از تو جدا نشود تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد،والسلام." 

 

حر نامه را به امام نشان داد.امام به او فرمودند:"بگذار در نینوا و یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.

" حر گفت: ممکن نیست؛زیرا عبیدالله این پیک را بر من جاسوس گذاشته.پس از آن کاروان حرکت

کرد و به منطقه ای رسید به نام عَقَر.حضرت با شنیدن نام آن فرمود:"اعوذُ بالله مِنَ العَقَر." و

فرمودند:"بهتر است کمی جلوتر برویم.حر موافقت کرد.پس از آن به مکانی رسیدند که اسب

امام علیه السلام از حرکت ایستاد.  حضرت پرسیدند:"نام این سرزمین چیست؟"زهیر در

جواب عرض کرد:به این سرزمین "طَف"می گویند. امام پرسیدند:"آیا نام دیگری هم دارد؟"

 عرض کرد:کربلا هم می گویند.

 

 

 

به امام نشان داد.امام به او فرمودند:"بگذار در نینوا و یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم.

 

" حر گفت: ممکن نیست؛زیرا عبیدالله این پیک را بر من جاسوس گذاشته.پس از آن کاروان حرکت

 

کرد و به منطقه ای رسید به نام عَقَر.حضرت با شنیدن نام آن فرمود:"اعوذُ بالله مِنَ العَقَر." و

 

فرمودند:"بهتر است کمی جلوتر برویم.حر موافقت کرد.پس از آن به مکانی رسیدند که اسب

 

امام علیه السلام از حرکت ایستاد.  حضرت پرسیدند:"نام این سرزمین چیست؟"زهیر در

 

جواب عرض کرد:به این سرزمین "طَف"می گویند. امام پرسیدند:"آیا نام دیگری هم دارد؟"

 

 عرض کرد:کربلا هم می گویند.

 

  

 

چشمان امام پر از اشک شد و فرمود:

"اللهم اعوذبک من کرب والبلا.اینجاست محل فرود آمدن

ما،و اینجاست محل ریختن خون ما،و همینجاست   محل قبور ما،این سخنی است که از جدم رسول خدا شنیدم."


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 24 آبان 1393برچسب:, | 19:54 | نویسنده : اصغر نوربخش |

اسامی شهدای کربلا
***************

بنا بر این است که امروز اسامی شهدای قیام حسینی رابنویسم.اما برای شناخت کلی واجمالی ابتدا

اطلاعات دیگری  را با هم بررسی می کنیم وسپس به مرور نام شهدا می پردازیم.باز هم متذکر میشوم که به

علت اینکه در حال حاضر به منابع لازم دسترسی ندارم .از آنچه که فعلا موجود است.وحافظه کمک می گیرم.

امید که کمتر دچار اشتباه وفراموشی بشوم.   یا علی.

  ویژگی های رزم ورزمگاه

******************

در روز داغ عاشورا درگستره ای حدود شش کیلومتر ودر

طول حدود هشت ساعت حماسه عظیم وبی بدیل حسینی رخ می دهد.

ویژگی های این میدان را این گونه می توان بر شمرد:

- زمین،خارزار با پستی وبلندی

- هوا،صاف،آفتابی وداغ

- طول محور عملیات،حدود سیصد وشصت متر وطول

جبهه دفاعی یکصد وهشتاد متر

- تعدادخیمه های اباعبدالله حدود شصت خیمه وفاصله هرکدام دومتر

- تعداد نیروهای امام حدود دویست نفر(به روایت امام

باقر)یکصدوچهل وپنج نفر،تعداد سواره ها کمتر از پنجاه نفر

- فرمانده کل  نیروهای اباعبدالله،خودامام. پرچمدار،ابوالفضل العباس.فرمانده جناح راست،زهیر بن قین،

فرمانده جناح چپ،حبیب بن مظاهراسدی.

- وضعیت دشمن حدود سی وسه هزار نفر نیروسوار وپیاده.

- فرمانده کل لشکر دشمن،عمربن سعدابن ابی وقاص.پرچمدارلشکر،درید(غلام عمر سعد).فرمانده پیاده نظام،

شبث بن ربعی.فرمانده سواره نظام،عروه بن قیس احصمی(عزره بن قیس).فرمانده جناح راست(میمنه) ،

عمروبن حجاج (نگهبان فرات نیز هست).فرمانده جناح چپ(میسره)،شمربن ذی الجوشن.

- امکانات سپاه اباعبدالله،اندک،در محاصره،فاصله با آب  حدود پانصدمتر،از نظرگاه موازنه قوا(تقریبا چهارصد نفر در

مقابل یک نفر).

- فاصله مقتل اباعبدالله ومقتل علی اکبر سیصدمتر.

- فاصله مقتل اباعبدالله وعلی اصغر یکصدوپنجاه متر.

- فاصله مقتل امام وتلّ زینبیه صدمتر.

- فاصله مقتل امام وخیام یکصد وپنجاه متر.

 مختصات دیگر حادثه کربلا

***********************

الف- روز عاشورای سال 61هجری رادرمحاسبه ها  متفاوت نگاشته اند.برخی آن را 21مهرماه سال 59 شمسی

وطول روز را13ساعت و38دقیقه ولحظه شهادت  امام حسین(ع) را 2ساعت و48دقیقه مانده به غروب  آفتاب

دانسته اند.  دربرخی مطالعات نیز روز عاشورای سال 61 هجری،روز جمعه بوده ودرنتیجه روز وروداباعبدالله به 

 کربلا پنج شنبه دوم محرم بوده  است.در دمع السّجوم عاشورا روز دوشنبه دانسته شده است.

===========================================

براساس مطالعات مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران(دکتر ایرج ملک پور)روز عاشورا به این گونه گزارش شده  است:

١.عاشورا روز دهم محرم 61هجری معادل با 20 مهرماه 59 شمسی و9اکتبر680میلادی است.

٢.اذان صبح عاشورا به وقت محلی کربلا ساعت4:41  دقیقه بامداد بوده است.

٣.اذان ظهر ساعت11:47 دقیقه به وقت محلی.

۴.اذان مغرب ساعت17:50.

5.طلوع آفتاب ساعت6:3 دقیقه.

6.غروب آفتاب ساعت17:31 دقیقه.

7.طول روز(طلوع تا غروب) یازده ساعت وبیست  وهشت دقیقه.

این اطلاعات آخرین اطلاعاتی است که به دست آمده است.بنابراین محاسبه روز عاشورا،سه شنبه بوده است.

ب- سپاهیان مستقر درکربلا که از کوفه آمده بودند:

**************************************

- عمرسعد(ورود به کربلا روز سوم محرم)  

        شش هزار نفر

   سنان بن انس                        چهارهزار نفر

  شبث بن ربعی                         چهارهزار نفر 

 عروه بن قیس                         چهارهزار نفر 

 یزید بن رکاب کلبی                   دوهزار  نفر  

نصرمازنی                             دوهزارنفر 

 مازنی                                 سه هزار نفر 

 حصین بن نمیر                      چهارهزار نفر


شمربن ذی الجوشن(ورود روزنهم محر م)  چهار هزارنفر جمع  سی وسه هزار نفر

والبته سپاه هزار نفری حرّبن یزید ریاحی را نیز که روز  دوم محرم راه را بر کاروان امام گرفت باید به این تعداد افزود. عمر سعد،سنان،شبث بن ربعی،عروه بن قیس،درنوبت .  اول به کربلا آمدند ویزید بن رکاب وحصین بن نمیر  ومازنی وشمر در مرحله بعد افزوده شدند.

 پ-مجموعه شهدای کوفه از یاران امام صدوسی وهشت تن بوده اند که چهارده تن غلام بوده اند.شهدایی که  درزیارت ناحیه مقدسه وبرخی منابع دیگر آمده اند

****************************************

 هشتادو دوتن که هفده تن آنها بنی هاشم اند.درمجموع  منابع سی وسه تن از بنی هاشم معرفی شده اند.  جزهشتاد ودو تن،بیست ونه نفر دیگر در منابع متاخر  ذکر شده اند.

یکی از مسائل راز آمیز کربلا عدد مشهور هفتاد ودو  است.بی شک یاران امام وشهدای کربلا بیش از این بوده اند.برخی بر آن اند که عدد هفتاد ودو،بر اساس سرهایی است که از تن ها جدا ومیان قبایل تقسیم شده است.

آمار مشهور سرهای جدا شده ، هفتاد وهشت شهید است که در  روز یازدهم محرم،به ترتیب زیر تقسیم شد:

- قیس بن اشعث رییس قبیله بنی کنده        سیزده سر

 - شمربن ذی الجوشن رییس قبیله هوازن    دوازده سر

 (برخی بیست سر نوشته اند)

- قبیله تمیم                                  هفده سر

- قبیله بنی اسد     شانزده سر(برخی هفده سر نوشته اند)

- قبیله مذحج                               هفت سر

- دیگر قبایل     یک سر یه هر کدام(مجموعا نه سر)

 ت- در روز عاشورا نه تن از شهدا باحضور مادر خویش به شهادت رسیدند:

****************************************************

١- عبدالله بن حسین(علی اصغر)،مادرش رباب

2- عون بن عبدالله بن جعفر،مادرش زینب

3- محمدبن عبدالله بن جعفر،مادرش زینب

4- قاسم بن الحسن،مادرش رمله

 5- عبدالله بن حسن،مادرش بنت شلیل جبلیّه

6- عبدالله بن مسلم،مادرش رقیه دختر علی ابن ابی طالب

7- محمد ابی سعید بن عقیل

8- عمروبن جناده انصاری

9- عبدالله بن وهب کلبی،مادرش ام وهب(قمر)

         ث-پنج تن از صحابه امام حسین(ع) از اصحاب رسول خدا(ص) بودند:

********************************************************

١-انس بن حارث 2- حبیب بن مظاهر اسدی 3- مسلم بن 

عوسجه 4- هانی بن عروه مرادی 5- عبدالله بن یقطر حمیری

 ج- پنج تن از یاران پس از امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسیدند:

 1- سعدبن حرث 2- برادر سعد،ابوالحتوف 3- سویدبن

 ابی المطاع 4- محمدبن ابی سعید بن عقیل 5- هفهاف بنمهنّد راسبی

چ- هفت تن از شهدا پدرشان در کربلا حضور داشت:

******************************************

 1- علی اکبر 2- علی اصغر 3- عمروبن جناده 4-عبدالله بن یزیدبن ثبیط عبدی 5- عبیدالله بن یزید بن ثبیط عبدی

6- مجمع بن عائذ 7- عبدالرحمن بن مسعود

         ح- دو تن از یاران اسیر وسپس شهید شدند:

*************************************

سوّار بن منعم نهمی وموقّع بن ثمامه صیداوی

         خ- سر سه تن از شهدای کربلا را پس از شهادت به جانب امام حسین(ع) پرتاب کردند:

*****************************************

عبدالله بن عمیر کلبی،عمروبن جناده انصاری،عابس بن ابی شبیب شاکری

             د- امام حسین(ع) بر بالین هفت تن از شهدا پیاده حاضر شد:

*****************************************************

مسلم بن عوسجه،حرّبن یزید ریاحی،واضح رومی یا  اسلم ترکی،عباس،علی اکبر،قاسم،جون بن حوی

ذ- امام در روز عاشورا برای ده تن مرثیه خواند ودر حق دشمنانشان نفرین کرد:

*********************************************************

،علی اکبر،عباس،قاسم،عبدالله بن حسن،عبدالله رضیع،مسلم بن عوسجه،حبیب بن مظاهر،حرّبن یزید ریاحی،

زهیر بن لقین،وجون غلام ابوذر

ر- جز خانواده حضرت اباعبدالله چند تن از یاران امام نیز همراه خانواده در کربلا حضور یافتند:

*********************************************************

1- عبدالله بن عمیرکلبی از منطقه بئرجعد همراه همسرش هانیه ومادرش قمر(ام وهب) به کربلا آمد وخود وهمسرش

به شهادت رسیدند.

2- مسلم بن عوسجه اسدی،با همسر وکنیزش در کربلا شرکت کرد.

3- جناده بن حارث(حرث) سلمان،با همسر وفرزندشعمرو، درکربلا حضور داشت.

ز- درکربلا چهارده تن از بردگان در رکاب امام عاشقانه جنگیدند وبه شهادت رسیدند.تنها یک تن از آنان پیش از عاشورا

به شهادت رسید:

:******************************************************

1.نصر غلام امام علی (ع) 2. سعد غلام امام علی(ع) .3. حرث غلام حضرت حمزه 4. اسلم غلام امام حسین(ع)5. قارب غلام امام حسین(ع) 6. سلمان یا سلیمان غلام امام حسین(ع)(این غلام در بصره به شهادت رسید)7. منجح غلام امام حسن مجتبی(ع) 8. جون غلام ابوذرغفاری 9. واضح غلام حرث سلمانی 10. شبیب  غلام حرث جابری 11.شوذب غلام شاکر(درغلامبودن او تردید است) 12.رافع غلام مسلم ازدی 13. سلام غلام  عامرعبدی 14. سالم غلام بنی مدینه ژ- یک تن از یاران امامپدرش در جنگ صفین به شهادت رسیده بود.وی عمّار بنحسّان طایی است.

س- دوتن از یاران امام به نام های محمد وعبدالله ،پدرشان مسلم بن عقیل در کوفه به شهادت رسیده بود.

*****************************************************************

ش- دو زن در عاشورا در رکاب امام (ع) جنگیدند.نخستین،مادر عبدالله بن عمیر کلبی(ام وهب یا قمر) بود ودومی

مادر مروبن جناده انصاری.

*****************************

ص- تنها زن شهید در صحنه عاشورا،همسر عبئالله بن عمیر کلبی است. این دو هفده روز پس از ازدواج به امام پیوستند

وهر دو در کنار هم به شهادت رسیدند.

ض- در کربلا یک تن ایرانی به نام واضح رومی یا اسلم (سلیمان) ترکی در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیده است.

اما بررسی نام شهدای بزرگوارقیام حسینی.

شهیدان پیشاهنگ:

======================

این شهدا درجریان اعزام مسلم بن عقیل به کوفه به همراهی او قیام کرده وبه شهادت رسیدند.1. مسلم بن عقیل ابن ابی طالب(48ساله) 2.هانی بن عروه(90ساله) 3.عبدالاعلی بن بزید کلبی(25ساله)4. عبدالله بن یقطر (57ساله)5. قیس بن مسهر صیداوی(35ساله) 6. عماره بن صلخب ازدی(30ساله)7. حنظله بن مروه همدانی (25ساله) 8. عباس بن جعده جدلی(جولی)(50ساله) 9. عبیدالله بن عمرو بن عزیز کندی(45ساله) 10. سلیمان بن رزین(35ساله) 11. عبدالله بن حارث نوفلی(52 ساله) شهیدان نبرد نخستین در کربلا(تیرباران صبح عاشورا) این شهیدان در ابتدای شروع جنگ به شهادت رسیدند .در آن  هنگام که عمر سعد اولین تیر جنگ را به سمت سپاه امام  پرتاب کرد واز سپاهیان خواست تا در نزد امیرالمومنین یزیدشهادت دهند که او اولین چوبه تیر را به سمت سپاه حسین بن علی(ع) پرتاب نموده است.پس از او سپاهیان همگی به تیرباران لشکر امام پرداختند وبه روایتی بیش از پانزده هزار چوبه تیر به سمت امام (ع) واصحاب ایشان   پرتاب شد.به این ترتیب می توان تصور کرد امام وهمه اصحاب از صبح با تنی زخمی به نبرد پرداخته اند.اما عده  ای از اصحاب نیز در جریان همان حمله کور بحبه  شهادت رسیدند که در تعداد آنان اختلاف است.در ابصار العین چهل تن ذکر شده است.دربحارالانوار تعداد شهیدان پنجاه نفر است. مجالس المواعظ شوشتری نیمی ازلشکر امام را شهیدان حمله اولی می داند.الفتوح نیز  تعداد ایشان را پنجاه نفر می داند.:

1.عبدالرحمن بن عبد رب انصاری(70ساله) 2.کنانه بن عتیق تغلبی(70ساله) 3.جبله بن علی(عبدالله)شیبانی (49-50ساله) 4.عمران بن کعب(50ساله) 5. منبع بن زیاد(رقاد)(40ساله) 6. عقبه بن صلت جهنی( 65ساله)7. مجمّع بن زیاد جهنی(0ساله) 8. عبادبن مهاجربن ابومهاجرجهنی(55ساله) 9. سلیمان بن سلیمان ازدی (50ساله) 10. قاسم بن حبیب ازدی(40ساله) 11. عمرو بن ضبیعه تیمی( 70ساله) 12. حبشه بن قیس (39ساله)13. زیدبن معقل(40ساله) "او همراه سپاه عمر سعد به کربلا آمد وسپس به اردوی امام پیوست" 14. عمار(عامر)بن حسان طایی(40 ساله) 15. قعنب بن عمروتمری(35ساله) 16. حبّاب بن عامر(عمرو) (45ساله) 17. زهیربن بشرخثعی یا زهیر بن بشیر(48ساله) 18. سالم بن عمروبن عبدالله بن ثابت بن  نعمان بن امیه بن امروالقیس بن ثعلبه(45 ساله)  19. نعیم بن عجلان بن انصاری خزرجی(70ساله) 20.سیف بن  مالک(عبدالله) عبدی بصری (50ساله)21. خزیمه کوفی(40 ساله) 22. امیه بن سعدطایی(60ساله)23. ادهم بن امیه  عبدی بصری(45 ساله) 24. مسلم بن کثیر اعرج (70ساله) 25. بکربن حیّ بن تیم الله بن ثعلبه تیمی( -54ساله)26. سالم  مولی(غلام)عامربن مسلم عبدی (35-40ساله)  27. قارب بن عبدالله بن اریقط دئلی یا دیلمی (40ساله) 28. نصربن ابی نیزر(40 -45ساله)29. نعمان بن عمرو ازدی راسبی(50ساله) 30.  عبدالرحمن بن مسعود بن حجاج تیمی(20ساله)31. مسعود  بن حجاج تیمی (50ساله) 32. حجیربن جندب بن حجیر(24 ساله) 33. جندب بن حجیر کندی (70ساله) 34. زهیر بن سلیم ازدی (70ساله)35. حرث(حارث)بن امروالقیس کندی(50ساله) 36. عامربن مسلم عبدی یا عامربن مسلم بن  حسان بن شریح بن سعدبن حارثه السعدی البصری(50ساله) 37. زاهربن عمرو کندی(70ساله)38. عماربن ابی سلامه  دالائی (56ساله) 39. کردوس بن زهیر تغلبی(50ساله)  40 . مقسط بن زهیر بن حارث(52ساله) 41. قاسط بن زهیر تغلبی ( ساله) 42. شبیب بن جراد(67ساله) 43. عمربن  جندب خضرمی (50ساله) 44. عبدالله بن یزید ثبیط عبدی  بصری (22ساله) 45.  لاس بن عمرو ازدی راسبی ( 55 ساله) 46. عبیدالله بن یزید بن ثبیط عبدی بصری(25ساله) 47. حارث بن نهان(حرث بن  هبان) (60ساله) 48. عبدالله  بن بشر بن ربیعه خثعمی(45ساله) 49. سعد بن حرث  خزاعی یا سعد خزاعی (70ساله)50. حجاج بن بدر(زید یا   بکر یا یزید) تمیمی سعدی(50ساله) 51. جابربن حجاج  تیمی(45ساله) . شهیدا ن نبرد تن به تن(پیش از نماز ظهر عاشورا) پس از تیرباران ابتدای جنگ اصحاب ویاران امام برای نبرد از هم سبقت می جستند وبا حضور در عرصه  نبرد  حماسه هایی پرشکوه وشگفت خلق کردند.در این مرحله چهل وهفت تن به شهادت رسیدند.

*************************************************

1.حرّبن یزید ریاحی(50ساله) 2. مصعب بن زید(45ساله) 3. قره یا عروه یا عرّه (غلام حرّ)(40ساله) 4. علی بن حرّ  ریاحی ( 5ساله) 5. خلف(عبدالله)بن مسلم بن عوسجه( 12ساله) 6. عابس بن ابی شبیب(75ساله) 7. ابوعمره،زیادبن عریب (ساله) 8. عبدالرحمن ارحبی(50ساله) 9. عبدالله  بن عمیر کلبی(ابووهب) (30ساله) 10.هانیه(ام ّوهب) ( 19ساله)11. شوذب بن عبدالله همدانی(70ساله) 12. یزیدبن حصین  الهمدانی المشرقی(50ساله)13.اسلم (سلیمان)بن عمروترکی(45ساله) 14. بریربن خضیر همدانی(60ساله) 15. جناده بن کعب بن حارث انصاری خزرجی(70ساله) 16. انس بن  حرث کاهلی(78-80ساله) 17.حبیب بن مظاهر اسدی  ( 80 ساله)18. خالد بن عمرو اسدی صیداوی(20ساله) 19.  جوین بن مالکبن قیس بن ثعلبه تیمی یا ضبعی(50ساله)20. نافع بن هلال جملی(45ساله)21. جابربن عروه  الغفاری(75-72ساله) 22. مسلم بن عوسجه اسدی (بوجحل) ( 80ساله) 23. سعدبن عبدالله(25ساله) 24.یحیی بن سلیم  مازنی تمیمی(0ساله)25. عمرو بن

مطاع جعفی(45ساله)  26. عمیربن عبدالله مذحجی (45-40ساله) 27. عمروبن  خالداسدی صیداوی(45ساله) 28.عمروبن خالدبن حکیم بن حزام اسدی صیداوی (60ساله)29.انیس بن معقلاصبحی  قحطانی(45ساله) 30. جون بن حوّی (65ساله) 31. سیف  بن حرث(حارث) (32ساله) 32. عبدالله بن عروه غفاری( 25ساله) 33. یزیدبن مهاجر بهدلی(40ساله) 34. حنظله بن  اسعد شبامی (40ساله) 35. یزید بن مغفل بن جعفی (57 ساله) 36. جناده بن حرث المذحجی المرادی  لسلمانی یا حباب یا حسان بن حارث(70ساله) 37. شبیب بن عبدالله  نشهلی (ابوعمره نشهلی) (52-50ساله) 38. منحج(منهج) بن  سهم(35ساله) 39. سعدبن حنظله تمیمی(45ساله)40. قره  بن ابی قره غفاری(عثمان بن فروه)یا عثمان بن عروه(72 ساله) 41. عبدالرحمن بن عبدالله یزنی حمیری(ارحبی) یا ازدی(45ساله) 42.یزید بن ثبیط عبدی بصری( زید ا بدربنثبیت قیسی عبدی) (50ساله) 43. عبدالرحمن بن  عروه غفاری(23ساله) 44. مالک بن عبدالله یا مالک بن عبد(4ساله) 45. عمروبن جناده(11ساله) 46. عائذ بن  مجمع بن عبدالله(25ساله) 47. مجمع بن عبدالله عائذی(50ساله) شهیدان نماز ظهر عاشورا این شهدا هنگام اقامه نماز خویش را پیشمرگ وسپر نماز امام (ع) واصحاب نمودند وتقدیر چنان بود که نماز  خویش را در ملکوت اعلی به جای آورند.

 =======================================================

١. سعید بن عبدالله حنفی(50ساله) 2. عمروبن قرظه بن کعب بن عمرو بن عائذ بن زید بن مناه ثعلبه(60ساله) 

شهیدان پس از نماز ظهر عاشورا دراین هنگام تعداد کمی از اصحاب باقی مانده بودند که تعداد آنان حداکثر نه نفر بوده است:

   ==============================

 1. سعدبن حارث انصاری عجلانی(55ساله) 2. ابوثمامه عمروبن عبدالله صائدی(60ساله) 3. زهیربن قین بن قیس انماری جلی( 60ساله) 4. سلمان بن مضارب بن قیس بجلی( 40 ساله) 5. بشیربن عمر حضرمی کندی(50ساله) 6.ضرغامه بن مالک تغلبی(30ساله) 7. حجاج بن مالک تغلبی(50ساله) 8. ابوالحنوف بن حرث انصاری عجلانی(52ساله) 9. رافه بن عبداللهازدی شئوئه مولا(غلام) مسلم بن  کثیر(40ساله) شهیدان بنی هاشم بین تعداد شهدای بنی هاشم اختلاف فراوان است . تعداد آنها را حداقل هجده وحداکثر نود وسه تن ذکر کرده اند (که غیر  قابل قبول است). آنچه در بین کتب معتبر آمده وبیشتر مورد وثوق است بیست وچهار نفر به شرح زیر است.

 1. علی بن الحسین(علی اکبر) (27-26ساله) 2. قاسم بن الحسن علی ابن ابی طالب(15-14ساله) 3. ابوبکربن حسن بن علی ابن ابیطالب(16-15ساله) 4.عبیدالله بن عبدالله بنجعفر(20ساله) 5. عثمان بن علی ابن ابیطالب(23ساله) 6. عون بن علی ابن ابیطالب(45ساله) 7. جعفربن علی ابن ابیطالب(21ساله) 8. عبدالله بن مسلم بن عقیل(14ساله) 9. عبدالله بن حسن بن علی ابن ابیطالب(عبدالله اصغر) (11ساله) 10. عون بن عبدالله بن جعفر(20ساله) 11. عبدالله بن علی ابن ابیطالب(25ساله) 12. عون بن جعفر طیار(57ساله) 13. موسی بن عقیل بن ابیطالب (32ساله) 14. محمد بن سعید بن عقیل(7ساله) 15.عمربن بن علی بن  ابیطالب (35ساله) 16. عبدالرحمن بن عقیل بن ابیطالب (35ساله) 17. جعفربن عقیل بن ابیطالب(25ساله) 18. عبدالله بن الحسین (عبدالله رضیع)یا علی اصغر(دوم) (یک تا سه روز) 19. محمد بن علی بن ابیطالب (36ساله) 20. محمدبن عبدالله بن  جعفربن جعفربن ابیطالب(18ساله) 21. محمدبن مسلم بن عقیل(13ساله) 22. علی ابن الحسین(علی اصغر) (کمتر از یکسال) 23. عباس بن علی(34سال) 24. حسین بن علی ( 57سال) شهیدان پس از امام حسین(ع) ١. هفهاف بن مهند راسبی بصری(52ساله) 2. عبدالله بن عفیف ازدی(53ساله) او پس از شهادت امام در کوفه به سخنرانی ابن زیاد اعتراض کرد.اورا ابتدا به دار زده  وسپس گردن زندند . 3. موقع بن ثمامه اسدی صیداوی( 30ساله) مجروح در کربلا که بعد به شهادت رسید 4. عمروبن عبدالله جندعی(45ساله) درکربلا مجروح ویکسال بعدبه شهادت رسید 5. سوید بن عمروبن ابی المطاع خثعمی(70 ساله) 6. محمدبن مسلم بن عقیل(10ساله) 7. ابراهیم بن مسلم بن عقیل(9ساله) 8. سوار بن منعم بن حابس بن ابیعمیر(حمیر) بن نهم الهمدانی النهمی(نهدی)(50ساله


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:, | 17:21 | نویسنده : اصغر نوربخش |

داستان «حر» یکی از عجیب‌ترین و عبرت آموزترین وقایع عاشورا

 «حر بن یزید ریاحی» رادمردی پهلوان و سرداری نیرومند بود. برخی او را “دلیرترین مرد کوفه” می‌دانستند. اهمیت این لقب آنگاه معلوم می شود که بدانیم کوفه شهری نظامی بود که به عنوان اولین دژ اسلام در برابر ابرقدرت آن زمان ـ امپراتوری ایران ـ بنا شده بود؛ لذا بیشتر ساکنان آن را سپاهیان و سرداران نامی عرب و عجم تشکیل می‌دادند.

 هنگامی که به عبیدالله خبر دادند که امام حسین(ع) به عراق رسیده است وی «حر» را به همراه حدود ۱۰۰۰ سرباز فرستاد تا راه را بر ایشان ببندد و یا او را به دارالاماره ببرد.

 هنگامی که حر از قصر عبیدالله خارج شد صدایی از پشت سرش شنید که گفت: «ای حرّ ! شادباش که به سوی خیر می‌روی!». حر به سوی صدا برگشت و کسی را ندید. با تعجب از خود پرسید : «این چه بشارتی بود؟ و این چه خیری است که به جنگ حسین بروم؟».

 در گرمای نیمروز، سپاه حر به کاروان امام(ع) رسید. امام هنگامی که تشنگی آنان را دید به یاران فرمود: «به این جماعت و اسبانشان آب دهید» و وقتی مشاهده کرد که یکی از سربازان نمی‌تواند براحتی آب بخورد و آب از مشک بیرون می‌ریزد خود برخاست و با دستان مبارکش وی را سیراب کرد.

 این مهر و عطوفت امام(ع) را ببینید و با آنچه همین سپاهیان کوفه با وی کردند مقایسه کنید. حسین اسبان آنان را سیراب کرد اما آنان آب را از فرزندان حسین دریغ کردند.

 تا تمامی لشکریان آب نوشیدند وقت نماز شد. امام از خیمه بیرون آمد خطبه‌ای کوتاه خواند و گفت: «ای مردم! من به سوی شما حرکت نکردم تا وقتی که نامه‌های شما رسید و فرستادگان شما آمدند و گفتند نزد ما بیا که ما امامی نداریم. حال اگر بر همان عهد و پیمان هستید بگویید و اگر بر عهدتان نیستید و آمدن مرا ناخوش دارید از همینجا باز می‌گردم».

 سپس به حر فرمود : «می‌خواهی با اصحاب خود نماز گزاری؟» گفت: نه، ما همه با تو نماز می‌گزاریم.

 امام پس از نماز به خیمه خود رفت و حر نیز به جمع سپاهیان خویش برگشت. هنگام نماز عصر، دوباره امام بیرون آمد و نماز خواند و سپس روی به کوفیان کرد و فرمود : «ای مردم! اگر از خدا بترسید و حق را برای اهلش بدانید خدای تعالی بیشتر از شما راضی می‌گردد. ما اهل بیت محمد به تصدی امر خلافت از مدعیانی که این مقام از آن آنها نیست و با شما به ستم رفتار می‌کنند شایسته‌تریم. اما اگر ما را نمی‌پسندید و حق ما را نمی‌شناسید و رأی شما غیر از آن چیزی است که در نامه‌ها فرستادید و نمایندگان شما گفتند، از نزد شما بر‌می‌گردم.» حرّ گفت : «سوگند به خدا که من از این نامه‌ها و نمایندگان که می‌گویی چیزی نمی‌دانم.» امام به یکی از همراهان گفت تا خورجینی را بیاورد که انباشته از نامه‌های کوفیان بود. امام(ع) نامه‌ها را به حر نشان داد. حر گفت : «من از کسانی که این نامه‌ها را نوشتند نیستم. به من دستور داده‌اند که وقتی تو را دیدم از تو جدا نشوم تا نزد عبیدالله به کوفه برویم». امام به یاران و نیز زنان کاروان دستور داد که سوار شوند و فرمود : «باز گردید». اما سپاهیان حر راه برگشت را نیز سد کردند.

 گفتگو میان امام و سپاهیان کوفه به نتیجه نرسید و سرانجام کاروان امام مجبور به فرود آمدن در سرزمین کربلا شد…

 اما ببینید سرنوشت همین شخص که راه را بر امام بست، پس از توبه چگونه شد:

 در روز عاشورا هنگامی که حر، فریاد امام را شنید که می‌فرمود: «اما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ اما من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله؟ ـ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا ما را یاری کند؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟» نزد عمر سعد رفت و گفت: «آیا واقعا می‌خواهی با این مرد بجنگی؟» عمر پاسخ داد : «آری» حر پرسید : «چرا پیشنهاد او را که می‌خواهد باز گردد نمی‌پذیری؟» عمر گفت : «اگر کار به دست من بود می‌پذیرفتم ولی عبیدالله به این امر راضی نمی‌شود».

 اینجا بود که حر فهمید یزیدیان برای کشتن امام(ص) مصمم هستند. از این فکر لرزه بر اندامش افتاد… در یک سوی میدان، فرزند پیامبر(ص) و خاندان وحی را می‌دید و در سوی دیگر دشمنان رسول خدا را؛ در یک سوی میدان بنده‌ی صالح خداوند را می‌دید و در سوی دیگر خلیفه‌ی غاصبی را که علناً شراب می‌نوشید و محرمات را حلال و حلال خدا را حرام می‌کرد؛ در یک سوی میدان عشق و شهادت را می‌دید و در دیگر سوی آن پلیدی و خیانت؛ در یک سو سعادت می‌دید و در دیگر سو شقاوت…

 حر تصمیم نهایی خود را گرفت و در حالیکه فرمانده‌ی هزاران سوار بود به دنیا پشت پا زد.

 حر به بهانه‌ی آب دادن به مرکب خود از لشکر یزید دورتر و دورتر، و به خیمه‌گاه حق نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد.

 «مهاجر بن اوس» که همراه حر بود از وی پرسید : «چه فکری در سر داری؟ آیا می‌خواهی به حسین حمله کنی؟» حر جوابی نداد و لرزه تمام اندام او را فرا گرفته بود. مهاجر گفت : «به خدا سوگند که تو را تا به حال در چنین حالتی ندیده‌ام. اگر از من نام دلیرترین اهل کوفه را می‌پرسیدند از تو نمی‌گذشتم». حر پاسخ داد : «والله خود را میان بهشت و دوزخ مخیر می‌بینم، و اگر مرا پاره پاره کنند یا بسوزانند چیزی را بر بهشت نمی‌گزینم». آنگاه اسب خویش را تازاند و به سوی کاروان امام(ع) شتافت.

 حر، وقتی به امام(ع) رسید با ندامت دست بر سر گذاشت و گفت: «اللهم الیک أنبتُ فتب علیّ، فقد ارعبتُ قلوب اولیائک و أولاد بنت نبیّک ـ خداوندا به سوی تو بازگشتم پس توبه مرا بپذیر زیرا من بودم که هول و هراس در دل دوستان تو و فرزندان دختر رسول تو افکندم». سپس شرمگینانه به امام(ع) عرض کرد: «فدای تو شوم ای پسر رسول خدا! من بودم که راه بازگشت را بر تو بستم و عرصه را بر تو تنگ کردم چرا که هرگز فکر نمی‌کردم این مردم پیشنهاد تو را نپذیرند و کار را به اینجا بکشانند. به خدا سوگند که اگر می‌دانستم چنین می‌شود هرگز راه را بر تو نمی‌گرفتم. اینک پشیمانم و از کرده خویش نزد خداوند توبه می‌کنم. آیا من امکان توبه دارم؟»

 میهمان بودی تو ، اول من به رویت راه بستم

 چون ندانستم نباید راه بر مهمان بگیرم 

آمدم اکنون که قلب زینبت را شاد سازم

تا که از زهرا به محشر سرخط غفران بگیرم

 آمدم تا اصغرت را عذرخواه خویش سازم

 آمدم تا اکبرت را دست بر دامان بگیرم

 امام فرمود: «آری. خداوند توبه تو را بپذیرد! از اسب فرود آی». حر عرض کرد : «چون من نخستین کسی بودم که به رویارویی تو آمدم می‌خواهم پیش از همه در مقابل تو کشته شوم، شاید که در روز حساب دستم در دست جدت قرار گیرد».

  دست رد بر سینه‌ام مگذار و بگذر از خطایم

 تا به راهت سینه را در معرض پیکان بگیرم

 امام(ع) به حر اذن جهاد داد. حر در مقابل حضرت ایستاد و خطاب به لشکر کوفه فریاد زد: «ای اهل کوفه! این بنده‌ی صالح خدا را دعوت کردید و وقتی آمد او را رها کردید؟! به او گفتید ما در راه تو جانبازی می‌کنیم و وقتی آمد شمشیر بر او کشیدید و نمی‌گذارید در زمین پهناور خداوند به سویی رود؟ یهود و نصاری و مجوس از آب فرات می‌نوشند و شما او را و زنان و دختران و خاندان او را از آن محروم کرده‌اید؟ خداوند روز تشنگی بزرگ، شما را سیراب نکند چرا که پاس حرمت محمد را نداشتید». سپاهیان دشمن که تاب و تحمل سخنان حر را نداشتند او را تیرباران کردند. پس حر، رجز خواندن آغاز کرد و همراه با «زهیر» به لشکر دشمن حمله نمود و بسختی جنگید و عده زیادی از دشمنان را کشت تا اینکه دسته جمعی بر او حمله کردند و وی را به شهادت رساندند.

امام(ع) خود را به پیکر پاک حر رساند و خطاب به او گفت: «ای حر! براستی همانگونه که نامت را نهاده‌اند در دنیا و آخرت حر هستی». آنگاه با دستمالی سر حر را که از آن خون جاری بود بست.

 آری؛ امام حسین(ع) خود را به هر کدام از یارانش که شهید می‌شدند می‌رساند و پیکر پاکشان را در آغوش می‌کشید ؛ اما دل‌ها بسوزند و چشمان بگریند برای او که تنها و بی کس در گودال قتلگاه افتاده و دشمن بر سینه‌اش نشسته بود…

 الا لعنه الله علی القوم الظالمین ؛ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:, | 13:47 | نویسنده : اصغر نوربخش |

 قرنها پیش، وقتی این فریاد پرشکوه بر کویر دل‌های مرده مردمان کوفه اثر نبخشید، چه کسی می‌دانست طوفانی خواهد شد که کاخ‌های ظلم را برکند؛ قافله‌ای را سامان خواهد داد که دل هر آزاده عدالت‌خواه ظلم‌ستیز را با خود به همراه برد.
 چه کسی خبر داشت که طنین شعار «هیهات منا الذله» تو خطی خواهد کشید، در امتداد تاریخ، برای هر انسان مجاهدی که می‌خواهد صف خود را از عمر سعدصفتان دنیاخواه ذلیل و نفس‌پرور جدا کند و به تبار حر مسلکان عاشورایی بپیوندد.
ما رهروان امام حسین با آن رهرو صادق همنوا می‌گردیم که اگر بند بند استخوان‌هایمان را جدا سازند؛ اگر سرمان را بالای دار برند؛ اگر زنده زنده در شعله‌های آتشمان بسوزانند؛ اگر زن و فرزندان و هستی‌مان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند؛ هرگز امان‌نامه کفر و شرک را امضا نمی‌کنیم.
 جوانان و نوجوانان میهن اسلامی به تبعیت از حضرت علی‌اکبر (ع) و قاسم بن الحسن (ع) که پای در مسیر حق نهادند و مرگ را «احلی من العسل» دانستند و خود را فدایی ولایت کردند با شما عهد می‌بندند که از ارزش‌های ولایی مکتب حسین  دست بر نداریم و زنان ایران اسلامی با شما عهد و پیمان می‌بندند، زینب‌وار پاسدار مسیر سرخ شهادت بوده، همان‌گونه که بانوان عاشورایی برای حفظ حجاب تا پای جان استقامت ورزیدند، لحظه‌ای در این مسیر کوتاهی نکنند.

حال ما شیفتگان ولایی سرور وسالار شهیدان  از دار الدعای حضرت زهرا  (س) با امضای قلبی این طومار به عنوان میثاقنامه  ادامه  تحصیل در این مکتب ، فارغ التحصیلی از این مکتب را منوط به مرگمان که آن هم انشاءالله با امضای ارباب باشد یا در حرم یا درحریم با شهادت ویا  با  سعادت در مسیر  حضرش باشد تایید وتصدیق می نماییم. 

التماس دعا 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:, | 13:22 | نویسنده : اصغر نوربخش |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.